چکیده:
دلخوششدن به دنیای مادی و لذتهای زودگذر آن، بسیاری از مردم را فارغ از طبقۀ فکریشان، معطوف خویش کرده است و میکند. در هر دورهای هرگاه انسانها از حل راز و رمز هستی و زندگی خویش ناتوان گردند، با تمرکز به وجود اینجهانی و نفی حقایق روحانی و ماورایی، به فلسفۀ خوشباشی روی میآورند. در حوزۀ ادبیات اسلامی، حکیم عمر خیام نیشابوری نامی آشنا در این عرصه است. دمغنیمتشمری و خوشباشی خیامی یک طرز فکر رایج در عصر هرج و مرج فکری و فرهنگی قوم عرب؛ یعنی دورۀ مملوکی است که از لحاظ دورة تاریخی با زمانة خیام فاصلۀ چندانی ندارد. الشاب الظریف از شاعران وجودگرای این روزگار است که با پیروی از فلسفۀ خیام، سلوک ناهنجاری را در طول زندگی کوتاهش در پیش گرفت. جستار پیش رو تلاش کرده است، جلوههای این گرایش فکری را به شیوۀ تطبیقی در بستر شعر این شاعر واکاوی کند تا همسوییهای او با فلسفۀ خیام را نشان دهد. رهیافت نهایی آن است که علیرغم دلمشغولی دو شاعر به خوشیهای زودگذر، وجودگرایی آنها الحادی نیست و به غفران الهی امیدوارند.
خلاصه ماشینی:
بررسی تطبیقی اندیشۀ خوشباشی در شعر خیام و الشاب الظریف 1 علی اکبر احمدی چناری، استادیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه زابل علی اصغر حبیبی، دانشیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه زابل فرزانه گروهی، دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی دانشگاه زابل چکیده دلخوششدن به دنیای مادی و لذتهای زودگذر آن، بسیاری از مردم را فارغ از طبقۀ فکریشان، معطوف خویش کرده است و میکند.
(موسی باشا،1999م: 591) جستار پیش رو، تلاش میکند درجهت رسالت ادبیات تطبیقی؛ یعنی نشاندادن ریشههای مشترک تجربههای بشری در حوزة متون ادبی، بازتاب اندیشة خوشباشی خیام را در شعر الشاب الظریف، یکی از شاعران مشهور عصر مملوکی به شیوة استقرایی و تطبیقی بررسی کند.
مهمترین عواملی که باعث رشد سلوک خوشباشی در این روزگار شد؛ عبارتند از: ۱-3 جنگهای طولانی: سرزمینهای اسلامی در حد فاصل زندگی خیام تا روزگار الشاب الظریف، شاهد دو جنگ بزرگ بود که بر شاکلة اجتماعی و فرهنگی اجتماع تأثیرات درازمدتی داشت و عدهای از مردم در اثر فشار ناشی از آن به ولنگاری روی آوردند: نخست جنگهای صلیبی که به دلیل طولانیبودن به شکلی فرسایشی، ساختار اجتماعی و اقتصادی خلافت عباسی و دولتهای محلی را به شدت تضعیف کرده بود.
» (امین رضوی، 1385ش: 121) او چون سرانجام دنیا را نیستی میانگارد، برخلاف بسیاری از حکما که معمولا در میانسالی دچار تغیر احوال میشوند تا دم آخر به خوشباشی توصیه میکند: ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها پیدا نیست (خیام، 1390ش: 11) چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش (همان: ۴۶) الشاب الظریف نیز با نگرشی اپیکوری، تنها راه غلبه بر مرگ را لذت بردن از زندگی و خوشیهای این جهان میداند و همچون خیام، حدی برای آن متصور نیست.