چکیده:
مولانا هم از عقل جزیی و هم از عقل کلی یادکرده است. علاوه براین، وی عقل کلی را هم از منظر معرفتشناسانه و هم از منظر هستیشناسانه بررسی کرده است. اینکه هر کدام از سه معنای فوقالذّکر چه جایگاهی در اندیشه بشری دارد و چه نسبتی میان آنهاست، دو موضوع مستقل بشمار میرود که این نوشتار درصدد است آنها را در اندیشه مولانا تحلیل کند. در این خصوص از دیدگاههای افلاطون پیرامون «دیانویا» (عقل جزئی) و « نوس» (عقل کلی) و نسبت این دو با انسان، جهان و خدا نیز کمک گرفته شده است.
Moulana has mentioned both partial and the universal intelligence. In addition he has examined the universal intelligence both from the standpoint of epistemology and ontology. The standpoint of each faculty in man’s thought and the relationship between them considered as separate entities is further investigated in Moulana’s thought. Accordingly this article made use of Plato’s views regarding dianoia (partial intelligence) and nous (universal intelligence) and their relation with man, world, and God.
خلاصه ماشینی:
اصرار بر روش عقلی و اصول مسلم انگاشته شده برای همه ساحت ها و موضوعات فکری، منجر به انکـار دیگـر روشها و ساحت های هستی می شود کـه مولانـا بـیش تـرین نقـد خـود را متوجـه ایـن محدودیت ها کرده، عقل جزوی را در مقابل عشق و عقل کلی ، هـم چـون عصـایی چـوبی معرفی کرده است که از درک حقایق عالیه ناتوان است : پـــای اســـتدلالیان چـــوبین بـــود پــای چــوبین ســخت بــی تمکــین بــود غیـــر آن قطـــب زمـــان دیـــدهور کــز ثبــاتش کــوه گــردد خیــرهســر پـــای نابینـــا عصـــا باشـــد عصـــا تــا نیفتـــد ســـرنگون او بـــر حصـــا آن ســواری کــو ســپه را شــد ظفــر اهــل دیــن را کیســت ؟ اربــاب بصــر بــا عصــا کــوران اگــر ره دیــدهانــد در پنــاه خلــق ، روشــن دیــدهانــد گــر نــه بینایــان بدنــدی و شــهان جملــه کــوران مــردهانــدی در جهــان نــی ز کــوران کشــت آیــد نــه درود نــه عمــارت نــه تجــارتهــا نــه ســود گـــر نکـــردی رحمـــت و افضـــالتان درشکســــتی چــــوب اســــتدلالتان ایــن عصــا چــه بــود؟ قیاســات و دلیــل آن عصــا کــی دادتــان؟ بینــا جلیــل چــون عصــا شــد آلــت جنــگ و نفیــر آن عصــا را خــرد بشــکن ای ضــریر او عصـــاتان داد تـــا پـــیش آمـــدیت آن عصــا از خشــم هــم بــر وی زدیــت ؟ حلقــه کــوران، بــه چــه کــار اندریــد؟ دیـــدهبـــان را در میانتـــان آوریـــد 6 دامـــن او گیـــر کـــو دادت عصـــا در نگـر کـ̂Hدم چـه هـا دیـد از عصـی ؟ در ابیات بالا، مولانا قدرت اندیشیدن و استدلال کردن را مـوهبتی مـی دانـد کـه خداوند به انسان عطا کرده است ، ولی این قوه هم چون عصایی اسـت بـرای کـوران و نـه بینایان.