چکیده:
رباعی از قالب های شناخته شدة شعر فارسی است که بسیاری از سخن سرایان ایرانی و از آن جمله جلال الدین مولانا سرودن در این قالب را صدها بار تجربه کردهاند. مولانا از دیرباز با دو اثر برجستة خود، یعنی مثنوی و غزلیات شمس، در کانون توجه بسیاری از پژوهشگران ادبی بوده است و حال آن که جهان رباعیات او نیز مانند غزلیات و مثنوی، پر از تجربههای شاعرانه و هنرورزیهایی درنگ آمیز است. اما ارزش ادبی و هنری رباعیات زیر پرتو خیره کنندة آثار یادشده رنگ باخته و کم فروغ گردیده است. در این جستار برخی از انگیزشهای هنری و شگردهای ادبی مولانا در رباعیات باز نموده شده است. در نوشتهای دیگر این رفتارهای هنری بررسی و تحلیل خواهد شد. منبع پژوهش در این نوشته کلیات شمس تبریزی، به کوشش دکتر توفیق سبحانی است که در سال 1381 از سوی انتشارات قطره منتشر شده است. شمار رباعیات در این اثر 1983 رباعی است.
Robai is awell known genrein Persian poetry which many Persian poets namely Jalal al-Din Mowlana has adapted so many times. Moulana has been the center of attention by many literary scholars with his two outstanding works that is to say Masnavi and Ghazaliat Shams. Nevertheless the world of his Robaiyat likewise is filled with poetic experiences and artistic innovations which must not be overlooked. However, the literary credit of Robaiyat is overshadowed by the above illuminating works. This article points to certain artistic motivations, and literary innovations in RobaiyatMoulana. The reference for this study has been Kolliyate Shams Tabrizi provided by TowfiqSobhani published in 1381 by Ghatreh publications. This work contains 1983 robai.
خلاصه ماشینی:
برهنه شدن از صـفات خـویش بـرای غوطـه خـوردن عریـان در جـوی معشوق نیز تصویری تازه است : «ای حسرت خوبان جهان روی خوشت /وی قبلۀ زاهـدان، دو ابرویت خوشت / از جمله صفات خویش عریان گشتم /تا غوطه خورم برهنـه ، در جـوی خوشت »٨ معشوق به روانی و سیلان باده، به جام عاشق در می آید و عاشق می نوشـدش: «در آتش خویش چون دمی جوش کـنم / خـواهم کـه تـو را دمـی فرامـوش کـنم / گیـرم جامی که عقل بی هوش کند/ در جام درآیی و تو را نوش کنم »٩؛ یا در ربـاعی زیـر، شـاعر برای «شب »، شراب متصور شده و «پریدن خواب» را به پریدن فلک بـه آسـمان تشـبیه کرده است : «ای شب ز می تو مر مرا مستی نیست / بـی خـوابی مـن گـزاف و سردسـتی 10 نیست / خوابم چو فلک بر آسمان پریدست / زیرا جستم بسـی ، دریـن پسـتی نیسـت » .