چکیده:
این مفروض که جهان اسلام در مقابل مدرنیسم پویای اروپا اغلب به صورت واحدی ایستا به نظر می آید، پایه و مبنای فرضیه سازیهای متعددی در باب رابطه اسلام و مدرنیتـه شـده اسـت . ایـن مطلب بارها تکرار می شود که جهان اسلام باید از تاریخ دوران مـدرن کنـار گذاشـته شـود، زیـرا مذاهب آن فرایند سیاسی -ایدئولوژیکی اروپا را طی نکرده و در نتیجه فرهنگی ماقبل مدرن اسـت . در سالهای اخیر نیز این فرضیه تکرار شده بدون اینکه کسی سعی کنـد صـحت آن را از دیـدگاه جامعه شناسی تاریخی به آزمون بگذارد. از نظر ما شواهد نشان دهنده آن است که جهـان اسـلام از اوایل قرن شانزدهم و با قدرت، به شکلی مستقل در ایجاد فرهنگ مدرن مشارکت کرده اسـت ، بـه گونه ای که در بسیاری از جنبه ها مشابهت های روشنی با تاریخ فرهنگ اروپا دارد.
خلاصه ماشینی:
ir از این نویسنده تاکنون مقالات زیر در همین مجله منتشر شده است : "رویکردی جامعه شناختی به تحول دولت در جهان اسلام "، سال ١٣٨٢، شماره ٥٩ ؛ "رویکردی فرهنگی به نظم سیاسی پیشامدرن و زمینه های تاریخی دولت مدرن در ایران "، سال ١٣٨٣، شماره ٦٣ .
از نظر ما شواهد نشاندهنده آن است که جهان اسلام از اوایل قرن شانزدهم و با قدرت، به شکلی مستقل در ایجاد فرهنگ مدرن مشارکت کرده است ، به گونه ای که در بسیاری از جنبه ها مشابهت های روشنی با تاریخ فرهنگ اروپا دارد.
همزمان شدن تجربه استعمار با فرایند تجدد در کشورهای اسلامی نه تنها تلقی انحصارگرایانه مقوله تجدد را نزد اروپائیان مبرهن تر ساخت بلکه این تفسیر اروپایی را در خود جهان اسلام نیز نهادینه کرد؛ به گونه ای که استفاده از واژگان اروپایی برای توصیف وضعیت جدید مدام برچسب غربی شدن و از خودبیگانگی خورد و به عنوان فرآوردهای خارجی طرد شد.
اندیشمندان و خاصه جامعه شناسان غرب از اوایل قرن بیستم با خلق مفاهیمی همچون جامعه بورژوا، دولت -ملت ، اقتصاد ملی و سرمایه داری وضعیت انحصاری خود را در مقابل چهره ماقبل مدرن مفاهیم فرهنگ اسلامی همچون قبیله ، سنت و مذهب قرار دادند (در این زمینه نگاه کنید به بدیع ، ١٣٧٦).
در این مقاله سعی شده است نشان داده شود چگونه آن بخش از تحولات مدرنی که امروزه در انحصار اروپاست و در عین حال هویت اروپایی را نیز ایجاد کرده، می تواند برای تاریخ مدرن اسلام به کار رود.