چکیده:
حافظ با انتقاد از زهدپیشگی و در عین حال تمجید از زاهدمنشی منتهی به سرمستی کشف و شهود، مبلّغگونهای از زهد است که ریشه در آداب و مناسک مذهبی دارد. در تفکر نیچه، دوگونه زهد بهطورکلی از یکدیگر تفکیکپذیر است: زهد مثبت و زهد منفی. زهد مثبت، زهدی است که با حفظ غریزه و تصعید آن، به حیات گرایش دارد و بر دو قسم است: 1. زهد یونانیرومی یا طبیعی؛ 2. زهد فیلسوف ناب. در برابر آن، زهد منفی با تقبیح غریزه، نافی حیات است و به دو شاخه تقسیم میشود: 1. زهد یهودیمسیحی یا کشیشانه؛ 2. زهد مابعدالطبیعی. بنابراین هرچند میان ارزشهای زاهدانة رند خراباتی حافظ و ارزشهای «فیلسوف ناب» نیچه شباهت وجود دارد، باید زهد توام با جنبههای اشراقی حافظ را گونه پنجمی از زهد به شمار آورد.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین، زهد، تنها بستر انتظاری است برای نزول واردات غیبی و انوار قدسی که به تعبیر حافظ، همانا «بادهگساری» و «شرب» و «پیالهنوشی" است؛ زیرا همچنان که نزد اشرار عوام، «باده» عامل گرهگشایی و گشودگی خاطر است، در نظر عارف، نزول انوار قدسی و ادراک مراتب غیبی، سبب سعه و بسط باطن میشود؛ بنابراین اتصال با عالم غیب حاصل ترکیب علم و عشق، هر دو است؛ ترکیبی که میتوان برای آن در عالم ماده استعارة «می» و از این دست را به کار برد و در عالم معنا، میتوان از آن به «حکمت» تعبیر کرد: عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند (حافظ، 1380: 197) در برابر این عارف که با رانة عشق میتازد، زاهد «پشمینهپوش» یا «خودآزار» قرار دارد که سعی میکند با حمایت از جانب «قبض»، «بسط» عشق را نفی کند و هوشیاری خود را پاس دارد: پشمینهپوش تندخو کز عشق نشنیدهست بو از مستیاش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند (همان: 206) البته پشمینه، مانند شوازک (از پارهای رنگین)، عتابی (پارچهای گرانبها)، هزارمیخی و فرجی (از قسمت پشت چاک دار) از انواع خرقههای مرسوم در میان صوفیه بوده است (شفیعی کدکنی، 1385: 74)."