چکیده:
ملکالشعرابهار، یکی از شاعران برجسته عهد مشروطه بهمناسبت جنگ جهانی اول، شعری به نام « انسان و جنگ» سرودهاست که در این شعر ، درپی نظیرهگویی شاهنامه برآمده و گویا از دو بیت معروف داستان رستم و اسفندیار تقلیدکردهاست. ازآنجاکه یکی از محورهای بنیادین مکتب فرمالیسم، توجه به شکل، فرم و صناعات ادبی بودهاست، در این جستار با تکیه بر رویکرد فرمالیسم، دو بیت از سروده بهار با دو بیت از شاهنامه فردوسی مقایسهشده و مورد نقد و بررسی قرارگرفتهاست. در فرجام، این نتیجه حاصلشدهاست که علیرغم درخشش بهار در این نظیرهگویی، فردوسی بهشیوهای هنرمندانهتر، موفقشدهاست که با توجه بیشتر به شکل، فرم، الگوهای صوتی و کاربرد ظریف عناصر بلاغی و ادبی بر غنای شعر خود بیفزاید و ادبیت کلام را بهشکلی برجستهتر در شعر خود نمایانسازد.
Malek-o alshoara Bahar is one of the most important poets of Constitutional period (Mashrooteh's period)، on the occasion of the World War I، he has composed the Poem in the title of "human and War" and in this poem he has apparently imitated two famous couplets of story of Rostam and Esfandiar in the Book of Kings. Since one of the fundamental aspects of the school of formalism is notice to the shape and form and literary figures، In this paper، based on formalism approach، two couplets of Malek-o alshoara Bahar and Ferdowsi has compared and analyzed. In the end the result is that even though Malek-o alshoara Bahar has been successful in this imitation، Ferdowsi in more artistic manner has succeed to add the richness of his poetry with more attention to form and voice patterns and subtle use of rhetorical and literary elements، so he has revealed literary discourse in his poem as prominent as possible.
خلاصه ماشینی:
اما چنان که گفته شد، آنچه در اين جستار موردنظر نگارنده است ، نه کـل شـعر بهار، بلکه نقد و بررسي دو بيت فرجامين شعر بهار در مقايسه با دو بيت حماسۀ رستم و اسفنديار است ؛ زيرا اين دو بيت هم بسيار موجز و پرمعنا آمده و هم مبنـاي دو بيـت ١١٩ بر تباين (شکست يا پيروزي )، نهاده شده است و اين هـردو وجـه ، بيشـتر مـورد توجـه فرماليست ها بوده است : « فرماليست ها بيشتر اشعاري را مناسب نقـد مـي دانسـتند کـه شاعر براي رعايت ايجاز در آن ، شکل سرودة خـود را هـر چـه غنـي تـر کـرده باشـد» (پاينده ، ١٣٨٢: ٢١٥) و از ديگر سو مضمون دو بيـت مـورد بحـث (تبـاين شکسـت و پيروزي )، به وضوح در شکل آن تبلوريافته است و تأثير شـعر بيشـتر از طريـق شـکل و چگونگي چينش و گزينش واژه ها در ذهن خواننده مجسم مي شود: ببينيم تا بال و پر عقـاب بريزد در اين پهن درياي آب و يا گرده گاه دلاورنهنگ زمـــانه بدرد به رويينه چنگ (بهار، ١٣٣٦: ٢٧٣) ببينيم تا اسب اسفنـــديار سوي آخور آيد همي بي سوار وگر بارة رستم جنگجـوي به ايوان نهد بي خداوند روي (فردوسي ، ١٣٧٦: ج٦، ٢٨٠) از نظر فرماليست ها آنچه در ادبيات مهم است ، چگونه گفتن است ، نه چه گفـتن (کادن ، ٢٧٧:١٩٨٤)؛ به عبارت ديگر چنان که تقي پورنامداريان يادآور شده است ، يکي از بنيادي ترين عناصر يک شعر، مقولۀ زبان است که مي تواند ادبيت مـتن را چندچنـدان کند و بر مخاطب تأثيري شگرف بگذارد: «زبان مهم ترين عنصر شعر اسـت .