چکیده:
نوشتار حاضر به موقعیت فانتاستیک در جهان واقعگرای جنگل ابر می پردازد و در این موقعیت رابطۀ متن را با مخاطب نوجوان می کاود. درونمایۀ روانشناختی داستانهای خون آشام تمثیلی از تألمات و خلقیات مخاطبان نوجوان است که به اهمیت حضور قهرمان نوجوان در داستان منجر می شود. این نوشتار عوامل اصلی القای وحشت را در داستان بررسی کرده و به ارتباط نوع راوی داستان با مخاطب نوجوان اشاره می کند، وضعیت حضور بزرگسالان را در داستان نوجوان برمی شمارد و همچنین اشاره ای به قواعد فرهنگی حاکم بر جامعۀ داستان نویس دارد که بر خلق جهان داستان اثر می گذارد.
خلاصه ماشینی:
» (همان:۱۳۶) خونآشام یک باور ایرانی نیست اما گلشیری بهخاطر رواج این باور در ادبیات داستانی نوجوانان، آن را به فرهنگ داستان ایرانی کشانده و با پاتوق کردن خانهای در تهران، هویت ایرانیشان را نشان میدهد.
در روایت بهمن از سرنوشت چهار زوج جوان و گرفتارشده در جنگل ابر سعی شده تا تصویری از رابطهای دوستانه در جهان نوجوانان داده شود اما با ایجاد رابطة زن و شوهری میان زوجها، فضای روابط بزرگسالان القا میشود و مخاطب نوجوان از متن دور میشود.
در این مرحله خلق جهان منحصربهفرد نوجوانان و روابط این دوران مختل شده و ناچار برای حفظ منطق داستانی، متن از حضور نوجوانان خالی میشود چه بهعنوان قهرمان و چه بهعنوان مخاطب با اینکه توجه به حضور قهرمان نوجوان در داستان اهمیت دارد و نویسنده در هنگام خلق داستان میداند که جامعة مخاطبان اصلیاش محدود به بازة سنی و روانی مشخصی با روحیات خاصی هستند و این مخاطبان پس از خواندن اثر، آن را ارزیابی میکنند.
نویسندة داستان جنگل ابر میداند برای مخاطبان نوجوان داستان مینویسد و به این امر آگاه است که قصد نفوذ در جهان آنها را دارد پس ناگزیر باید با مخاطبانش ارتباطی صمیمانه برقرار کند تا ذهن نویسنده بهعنوان فرستندة پیام یا متن با ذهن مخاطب بهعنوان گیرندةپیام در متن داستان به اشتراک برسد.
در جنگل ابر نویسندة داستان و راوی نویسندة قهرمان آن قدر درگیر جزئیات هولآمیز میشوند که مخاطبشان را فراموش میکنند؛ ازاینرو، داستان به تجربهای جدید برای مخاطب نوجوان تبدیل نمیشود بلکه اثری در ژانر وحشت است که داشتن لحظاتی لذتبخش را هنگام خواندن اثر ادبی برآورده میکند.