چکیده:
ابن طفیل در رسالة حی بن یقظان - که شرح زندگی انسانی فرضی است که در جزیره ای نزدیک به خط استوا وجود و تکامل می یابد - سیر تکاملی انسان از مرتبة حسی به مرتبة عقلی و سپس شهودی را به تصویر می کشد. از دیدگاه ابن طفیل، اگر چه محصول عقل و شهود یکسان است، اما معرفت شهودی دارای وضوح و شفافیت و بالتبع، لذتی عظیم و شگرف است. از منظر وی؛ دست یابی به معارف شهودی جز از طریق سلوکی معنوی میسر نیست و حی بن یقظان به عقل و فطرت خود، اصل ضرورت سلوک و چگونگی سلوک را درمی یابد. بر این اساس، سالک پس از طی درجات سلوکی، وحدت را می یابد، اما ابن طفیل توجه می دهد که این وحدت، وحدتی در مقابل کثرت نیست؛ زیرا این نوع وحدت از اوصاف اجسام است، بلکه عارف در شهود خود، با حقیقتی فراتر مواجه است، که توصیف آن به قالب عبارت در نمی آید. در نهایت نیز ابن طفیل به بررسی رابطة این حقایق مشهود با شریعت می پردازد.
خلاصه ماشینی:
"حی بن یقظان که به مدد سلوکی معنوی، عارف به حقایقی باطنی است، آنگاه که با ابسال مواجه می شود و تعالیم دینی را از وی می شنود، یافت عرفانی خود را جز در دو امر، مطابق با معارف و اعمال دینی می یابد: یکی آنکه آن پیغمبر چرا در بیشتر اوقات، که به وصف عالم الهی پرداخته، به ضرب امثال متوسل گردیده و از تعلیم کشف خوداری نموده تا در نتیجه، امتش به تجسم حق و اعتقاد اموری در معرفت ذات، که وی از آنها پاک و منزه است، گراییده و به بلای عظیم گرفتار آمده اند و نظیر آن نیز در امر ثواب و عقاب واقع شده است؟ دیگر اینکه چرا امت خود را تنها به همین فرایض و اعمال عبادی موظف ساخته و جمع مال و فراخ روی در خوراک را مباح شمرده است تا امتش با فراغ خاطر، مشتغل به باطل و معرض از حق شده اند؟ عقیدة وی چنان بود که هر کس باید به اندازة سد رمق، غذا تناول کند و مالکیت نزد او هیچ معنا نداشت و احکام شرع را دربارة اموال، از قبیل زکات و شعب آن و بیوع و ربا و حدود و دیات می دید و آن را غریب و تطویل بلاطائل می شمرد و معتقد بود که اگر مردم حقیقت دین را بفهمند از این امور باطل بی بنیاد دوری می کنند و روی در حق می آورند و از این تکالیف مستغنی می شوند و در آن صورت، کسی مالک مالی نخواهد بود تا از او زکات مطالبه کنند یا به واسطة سرقت آن، دست ها را ببرند یا به سبب غارت و آشکار بردن آن، نفوس بسیار تلف شوند (ابن طفیل، 1360، ص146)."