چکیده:
در سرآغاز این مقاله به سابقه کاربرد تقلید و تحقیق در متون عرفانی می پردازد. آنگاه دیدگاه های گوناگون مولوی را در این زمینه با جستجو در مثنوی و کاوش در داستان های آن بررسی می کند.
در این مقاله عنوان هایی چون: تقلید از حالات روانی، تقلید از رفتار دیگران، تقلید از میراث گذشتگان، آفت تقلید، علم تحقیقی و تقلیدی و دیدگاه ویژه مولوی درباره تقلید و کشف حقایق غیبی جهان مورد بحث قرار می گیرد.
مولوی اجتهاد در اصول را پیشنهاد و پیروی بیخردانه از اندیشه و روش آبا و اجداد را نکوهش می کند. تسلیم در مقابل پیری واصل را بیخردانه می داند و از نظر او مقلد هم بی نصیب از حق نیست و به نظریه نسبیت تقلید رو می آورد. علم تقلیدی برای فهم حقایق جهان بسنده نیست و برای رسیدن به «یقین» استدلال کارآیی کافی ندارد. از این رو در این وادی، مولوی راهگشایی علم تحقیقی و شهودی را ضروری می داند.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین مولوی با این تعبیر مرحله یقین را ورای حجت و دلیل میداند و دلیل جو را مقلد میداند: {Sگفت بیبرهان نخواهم من شنید#آنچ گولی،آن به تقلیدی گزید# گفت حجت در درون جانم است#در درون جان نهان برهانم است# من یقین دارم نشانش آن بود#مر یقین دان را که در آتش رود# در زبان میناید آن حجت بدان#همچو حال سر عشق عاشقانS} (/19دفتر چهارم،ب:2845-2852) 3-6-مولوی در جای دیگر تقلید و استدلال کسانی را که میخواهند همه مسائل جهان را با آگاهی محدود خود حل کنند،قایم به ظن میداند و دلایل آنها را در معرفت حق بیارزش قلمداد میکند،زیرا در نظر او مشاهده حق به استدلال نیاز ندارد،در حالی که اهل تقلید و نشان از دلایل دیگران نیز تقلید میکنند: {Sصد هزاران اهل تقلید و نشان#افکند در قعر،یک آسیبشان# که به ظن تقلید و استدلالشان#قایم است و جمله پر و بالشانS} (/19دفتر اول،ب:2126-2125) نتیجه از آنچه گذشت میتوان گفت:تقلید از نظر عرفا امری مذموم بوده است ولی مولوی با نظری همه سو نگر در این وادی سخن گفته است؛او اجتهاد در اصول را سفارش و پیروی بیخبرانه از نظر آبا و اجداد و حالات و اعمال دیگران را نکوهش میکند."