چکیده:
از آن جا که «فضـای جغرافیایی» درون مایه ی بنیادین دانش جغرافیاست ، چون وچرا درباره ی چیستی آن ، و این که «فضـا» به معنای «جغرافیایی» آن ، چیسـت ؟ جستاری است که همواره ضرورت دارد. این نوشتار تلاش دارد تا با پرداختن به گونه های فلسـفی فضـااندیشـی و با نگاهی سنجش گرایانه (انتقادی) به آن ها، راه را برای چون وچراها درباره ی چیستی «فضای جغرافیایی» باز کند. با نگریستن به «فضا»٢ از چشم انداز «هستن ـ در ـ جهان »٣ هایدگری ، میتوان از یک فضااندیشی فلسفی دیگری، با نام فضااندیشی «زیست ـ جهان »ی نام برد و آن را جغرافیاییترین گونه ی فضااندیشی دانست ؛ تا جاییکه در پاسخ به «فضای جغرافیایی ٤ چیست ؟» این گونه میتوان گفت : «فضای جغرافیایی»، یعنی همان «هستن ـ در ـ جهان ».
خلاصه ماشینی:
"این مانندکردن ها، فضا را به چیزی کمتر از خوداش فرومیکاهد، این کار، یعنی پوشاندن یک برچسب یا یک جامه ای تنگ ، بر تن بزرگ و پیچیده ی فضای جغرافیایی، برای نمونه ، هنگامیکه میگوییم ، فضای جغرافیایی به مانند یک بدن است ، تنها بر زنده بودن آن انگشت نهاده ایم ، در همان سان که همه ی پاره های فضا، زنده نیستند، مانند ساختمان ها، راه ها و ...
هر چند میتوان فضا را بسان یک مکان متعین و یک واقعیت مکانی ـ فضایی، به دو پاره ی طبیعی ـ اکولوژیک و اجتماعی ـ اقتصادی بخش کرد(سعیدی، ١٣٩٠: ١١) ولی برهان آوری در راستای این که «فضای جغرافیایی» همان «هستن ـ در ـ جهان » است ، نیازمند پاره بندی فلسفی - تری از فضاست (پاره ی ابژه ها و پاره ی سوژه ها) تا بتوان با پایه ریزی دستگاه سامان مندی از برهان های فلسفی ـ جغرافیایی، بدان پرداخت و بدین سان چیستی «فضای جغرافیایی» را آشکار کرد.
شبکه ی تنیده ی دازاین ها یعنی شبکه ای تنیده ای از فهم دازاین ها از خود و از دیگر دازاین ها؛ اما راست این است که فضای جغرافیایی، تنها جهان ناب سوژه ها(جهان اندیشه ها و اندیشنده ها) نیست ؛ بلکه با جهان ابژه ها (کوه ، دشت ، مخروطه افکنه ، ساختمان ها، خیابان ها و ..."