چکیده:
ادبیات به دلیل ماهیت و حوزة گسترده اش ، با سایر رشته های علوم انسانی اشتراک و تناسب موضوعی دارد. از این رو، قابلیت انجام پژوهش های بین رشته ای در آن امکان پذیر است . در این میان رابطه ادبیات و علم روان شناسی از اهمیت و عمق زیادی برخوردار است ؛ بگونه ای که نقد و تحلیل اثر ادبی از منظر روانشناسی برای شناخت شخصیت صاحب اثر، یکی از برجسته ترین روش های نقدی است . اشعار شاعران یکی از آثار ادبی است که بازتاب و انعکاس راستین شخصیت آفریننده آثار در آن نمود پیدا می - کند. ابن رومی یک از شاعران برجسته عصر عباسی است که زندگی روی خوشی به وی نشان نداد و همواره غرق در مصیب و بلا بود، و در وجود خود حقارت های جسمانی و اجتماعی را احساس می - کرد، در نتیجه اشعار وی عرصه جولان عقده های روانی اوست . این پژوهش در تلاش است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی، شخصیت ابن رومی را از رهگذر اشعارش با رویکرد نقد روانشناسی در چارچوب نظریه عقدة حقارت آلفرد آدلر بررسی و تحلیل کند. نتیجه این پژوهش نشان میدهد که حضور احساساتی نظیر حسادت ، بدبینی، تنفر، ترس در وجود ابن رومی، نشان از نهادینه بودن عقدة حقارت در شخصیت او دارد.
خلاصه ماشینی:
"وی از همان بیت نخست بیان میدارد که شعرش مظلوم واقع شده و سهم و بهره اش از زندگی بسیار ناچیز بوده است ؛ در ادامه از تبعیض هایی که ممدوح ، میان وی و بحتری ایجاد میکند، احساس نارضایتیمیکند و برای این منظور، دست به مقایسه میزند که «شما به بحتری صله و پاداشی دادید که هرگز شایستگیاش را نداشت و تنها من شایستۀ آن بودم ، و در عوض به من پاداشی جز فقر و محرومیت ندادید، پاداشی که فقط برازنده و شایستۀ بحتری بود»؛ این تبعیض از جانب ممدوح نه تنها طرد شدن ابن رومی از طرف جامعه و عامه مردم را میرساند؛ بلکه نشان - دهندة طرد شدن وی از سوی دربار پادشاهان و خواص جامعه نیز است .
اوج بدبینی ابن رومی نسبت به آینده را در بیت سوم میتوان مشاهده کرد، او در این بیت ابراز میدارد که کودک بعد از اینکه به دنیا آمد، گریه و شیون خود را افزون میکند؛ زیرا میداند در آینده مورد آزار و اذیت قرار خواهد گرفت و برای اینکه بدبینی خودش را توجیه کند، در بیت آخر میگوید که انسان دارای حالاتی است که میتواند از آینده و سرنوشت زندگی خویش مطلع گردد.
ابن رومی نیز برای جبران احساس حقارت خویش از دو مکانسیم خیال پردازی و تحقیر دیگران بهره جست ؛ اما باید توجه کرد که وی برای جبران و تلافی حقارت جسمانی و اجتماعی خود از مکانیسم های دفاعی ـ روانی مناسب و مثبتی بهره نجست و همین امر باعث گردید تا ناتوانی در غلبه بر این احساس شدت گرفته و باعث شدت گرفتن عقدة حقارت در شخصیت وی گردد؛ وجود چنین عقده ای او را به رفتارهای نابهنجار و ناسالمی همچون حسادت ، بدبینی، تنفر و ترس وا داشت که در آثارش به وضوح نمود دارد؛ بنابراین روحیۀ بیمارگونۀ او قابل تطبیق با نظریۀ عقدة حقارت آدلر در دورة معاصر است ."