چکیده:
فردوسی برای حفظ و تداوم هویت ایرانی، به تدوین شاهنامه همت گذاشت. به دلیل اینکه در زمان حکیم توس، دوره باورمندی بیچون و چرا به اساطیر فرا رسیده بود، وی با تلفیق اساطیر با باورهای زرتشتی و غیرزرتشتی سدههای پیش و پس از اسلام، قالب اسطوره را به حماسه مبدل کرد و کاخ شاهنامه را بنا نهاد. از اینرو، شاهنامه صرفا گزارشگر باورها و آیینهای ایران پیش از اسلام نیست.این مقاله نخست ویژگیها و کارکرد اهریمن، و آنگاه رابطة اهریمن با اورمزد و جهان را در اوستا و متون پهلوی با گزارش شاهنامه مقایسه میکند. سپس، گزارش فردوسی درباره سرشت و اوصاف دیوان، رابطة دیوان با اهورامزدا و آفریدههای او، راه مبارزه با دیوان، و اوصاف سه دیو بزرگ (رشک، آز، خشم) را با گزارش متون زرتشتی باستان میسنجد و همسوییها و ناهمسوییهای آنها را آشکار میکند. این جستار نشان میدهد که در شاهنامه، اهریمن و دیوان جایگاه پیشین خود را از دست دادهاند و از اقتدار آنها و تأثیری که در هستی داشتهاند به شدت کاسته شده است و به جایگاه فروتری که در متون و فرهنگ اسلامی دارند، نزدیک شدهاند.
خلاصه ماشینی:
"در خصوص سرانجام اهریمن ، دو روایت وجود دارد: نخست آنکه در فرشکرد وی کشته و نابود میشود (آذرفرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید، ١٣٨١: ١٦١) و دیگر اینکه او دست گیر و از سوراخی که از آن به آسمان تاخته بـود، بیرون انداخته میشود (روایت پهلوی، ١٣٦٧: ٦٣) و راه آن سـوراخ بـا مـواد مـذابی کـه از برخورد ستاره گوچهر پدید آمده است ، بسته میشود (فرنبغ دادگـی، ١٣٨٠: ١٤٨) و شـر او برای همیشه از سر آفرینش اورمزد کم میشود.
٢. رابطۀ اهریمن با جهان آفرینش در متون مزدایی هنگامی که اهریمن به مرز روشنان رسید، با دیدن آن رشک برد، اما چون نیـروی آن را نداشت که با اورمزد مبارزه کند، به تاریکی بازگشت تـا آفـرینش مـرگ بـار خـود را بیاغازد (همان : ٣٤؛ وزیدگیهای زادسپرم ، ١٣٨٥: ٣٣، ٣٤).
٢) مزدک نیز پنج دیو رشک ، کـین ، خشـم ، نیـاز و آز را معرفـی مـیکنـد کـه موجـب درگیری مردم با هم میشوند و باور داشت که برای رهایی از آنهـا، بایـد خواسـته و زن اشتراکی ٥ باشد: بپیچانــــد از راســـتی پـــنج چیــــز کــه دانــا بــرین پــنج نفــزود نیــز: کجا رشک و کین است و خشم و نیاز بـــه پــنجم کــه گــردد بــرو چیــره آز تو گـر چیـره باشـی بـرین پـنج دیـو پدیـــد آیـــدت راه گیهـــان خـــدیو ازین پـنج مـا را زن و خواسـته اسـت که دین بهـی در جهـان کاسـته اسـت زن و خواســـته ، بایـــد انـــدر میــــان چــو دیــن بهــی را نخــواهی زیــان کــزین دو بــود رشــک و آز و نیـــاز که با خشـم و کـین انـدر آیـد بـه راز همــی دیــو پیچــد ســر بخـــردان ببایــد نهــاد ایــن دو انـــدر میــان !"