چکیده:
سعادت حقیقی در اندیشه صدرالمتالهین از سنخ لذت برآمده از ادراک عقلانی بوده و ماهیـت آن در حـوزه حکمت نظری وصول به عقلیات صرف ، حضور، و مشاهده ذوات عقلیه و نوریـه ، امـا در حـوزه حکمـت عملی د ستیابی به مقام عدالت است . ایشان جهالت و جسمانیت را دو مانع بزرگ در دسـتیابی بـه سـعاد دانسته است . برطرف نشدن مانع نخست ، به عدم ایجاد تعادل بین قـوای نفـس و در نتیجـه محقـق نـشدن سعادت حقیقی خواهد انجامید و وجود مانع دوم ، نشان می دهد که سـعادت حقیقـی نـه در دنیـا، بل کـه در آخرت محقق خواهد شد. ایشان با بهره گیری از مبانی خاص فلسفی خود نظیر اصالت وجـود و تـشکیکی بودن مراتب آن ، حرکت جوهری ، هم سنخ بودن وجود و علم ، سیر حرکت انسان را در راستای دسـتیابی بـه سعادت حقیقی روشن ساخته و سعادت عقلانی را نقطه اوج انسان در سیر تکاملی دانسته است .
خلاصه ماشینی:
"اسـتدلال هـای ع قلانـی و برهـانی صرفا زمینه مشاهده حق در عالم پس از مرگ را فراهم می کنند؛ اشتغال به بدن اجازه نمی دهد تـا مـا مستقیما به لذت عقلی ، به معنای حضور که سعادت در حوزه حکمت نظری است ، دست یابیم و در نتیجه ، سعادت حقیقی برای کسانی که مانع داخلی را رفـع کـرده انـد، پـس ا ز برطـرف شـدن مـانع خارجی یا رهاشدن از این بدن مادی حاصل می شود.
ایشان در مقدمه کتاب ا سفار، به تبیین روشن تری از معنای حکمت پرداخته و شناخت خداونـد و نفس را که دو بعد اساسی در حکمت دانسته است چنین بیان می کند: [حکمت همان ] علم به خدا و صفات او و فرشتگان و کتـاب هـای آسـمانی و رسـولان ، و چگونگی صدور اشیا از او و نیز چگونگی عنایت و علم او بدان نظـام و ادراک کـردنش آن جهان را بدون سستی و تباهی و درماندگی ، و نیز علم نفس و گذر کردنش به جهان دیگر و تصالش به فرشتگان عالم با لا، و بریدگی ریسمانش و دوریش از هیولی مـی باشـد؛ چـون بدین علم است که برای نفس انسانی گذر از تنگناهای امکان و درآمدن در زمـره سـالکان جبروت تحقق می یابد و رهایی از بند شهوات و سرگشتگی در بیراهه های ظلمات حاصل می شود."