چکیده:
انقلاب اسلامی، زمینهساز تحولی بنیادین در امر حکومتداری و زمامداری سیاسی در ایران بود که با تحولات جدی در بافتار اجتماعی نیز همراه گردید. در پی این انقلاب اجتماعی، که بیش از هر چیز متأثر از اندیشه امام خمینی(ره) بهعنوان رهبر انقلاب و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی بود، کیفیت تعریف امور در حوزههای گوناگون دستخوش دگرگونیهای جدی شد. یکی از این موارد در حوزه سیاست خارجی رخ داد که میتوان از آن بهمنزله «شیفت پارادایمی» یادکرد. این نوشتار با به پرسش گرفتن مبانی پارادایم سیاست خارجی ایران در دوران پیش و پس از انقلاب اسلامی، به دنبال نشان دادن فراگرد، برآیندها و نتایج این صیرورت است. بر پایه فرضیه مقدماتی، در پی انقلاب اسلامی در ایران، سیاست خارجی این ملت- دولت، شاهد گونهای از شیفت پارادایمی بود که خود را در سه حوزه ایدئولوژی، استراتژی و دیپلماسی نشان داده است. درنتیجه این شیفت پارادایمی، اجماع نخبگان حاکم در سیاست خارجی ایران درزمینهٔ تعریف و بازتعریف اصول این عرصه و کیفیت اندرکنش آن با حوزه باور ملی، امنیت ملی، اقتصاد ملی و منافع ملی به نحوی اساسی دستخوش دگرگونی شد. ایده «تعاملگرایی ضدنظامسلطه» که از سوی آیتالله خامنهای مطرحشده، حلقه متأخر از سیر درون پارادایمی، اندیشه اسلامگرایی در سیاست خارجی ایران است. خرده پارادایمهای سیاست خارجی ایران، همواره در نسبت یابی خود با این منبع پارادایمی هستند. ایستار اعتدالگرایی که در پی انتخابات ریاستجمهوری سال 1392 به جایگاه هژمون در سیاست خارجی ایران دستیافته واپسین فقره ازایندست است که کوشیده تا از ظرفیتهای موجود در ایده تعاملگرایی ضدنظامسلطه در راستای بهبود وضعیت ایران در سطح منطقهای و بینالمللی، بهویژه از رهگذر موضوع هستهای بهره بگیرد.
خلاصه ماشینی:
"نوشتار پیش رو به گرد این پرسش کانونی میگردد که «مبانی، برآیندها و نتایج شیفت پارادایمی در سیاست خارجی ایران در جریان انقلاب اسلامی چه بوده و در چارچوب چه عناصر و نشانگانی قابلنمایش است؟» در مقام پاسخ، فرضیه مقدماتی جستار میآید که بر پایه آن «شیفت پارادایمی سیاست خارجی ایران از عصر پهلوی به دوران جمهوری اسلامی بر پایه مؤلفههای سهگانه ایدئولوژی، استراتژی و دیپلماسی قابل تبیین بوده، به معنای صورتبندی اجماع بیشینه متفاوتی در میان نخبگان حاکم در مورد تعریف و بازتعریف اصول این عرصه و کیفیت اندرکنش آن با حوزه باور ملی، امنیت ملی، اقتصاد ملی و منافع ملی بوده و واپسین مرحله گذار درون پارادایمی آن در قالب ایده «تعاملگرایی ضد نظام سلطه» صورتبندی شده است».
این سند در حوزه امور سیاست خارجی این موارد را مقرر میدارد: «حفظ و افزودن بر دستاوردهای سیاسی جمهوری اسلامی در منطقهی آسیای جنوب غربی؛ اولویت دادن به دیپلماسی اقتصادی باهدف توسعهی سرمایهگذاری خارجی، ورود به بازارهای جهانی و دستیابی به فناوری برای تحقق اهداف اقتصاد مقاومتی و سند چشمانداز؛ توسعهی کمی و کیفی رسانههای فرامرزی با زبانهای رایج بینالمللی؛ ایجاد زمینههای لازم در جهت جلب سرمایه و توان علمی و تخصصی ایرانیان خارج از کشور در توسعهی ملی و تأثیر بر سیاستهای نظام سلطه در دفاع از منافع ملی؛ و بهرهگیری حداکثری از روشها و ابزارهای دیپلماسی نوین و عمومی».
این رهیافت که استوار بر واقعگرایی آرمان نگر است میکوشد مبادی تصوری و عینی پارادایم سیاست خارجی اسلامگرا را با فهم روزآمد از ایدئولوژی انقلاب اسلامی، جایگاه راهبردی- ژئوپلیتیک ایران، توانمندیها و محدودیتهای موجود و نیز برآوردها و مطلوبیتهای متصور و مقبول برای آینده مورد بازاندیشی و بازخوانی پیوسته قرار بدهد."