چکیده:
عالمان شیعه، قلمرو وحی را وسیع دانسته و معتقدند همه گفتارها و رفتارهای پیامبر| برآمده از وحی است؛ اما برخی از محققان می کوشند نظریه «تفکیک وحی و رای» را که متفاوت با نظر مشهور است، به علامه طباطبایی نسبت دهند. براساس این نظریه، باید بین سخنان آن حضرت در حوزه دین و احکام آن و گفته هایی که مربوط به زندگی عادی و امور روزمره و مدیریت جامعه است، تفاوت قائل شد. به دیگر سخن، گرچه پیامبر اسلام| سه مسئولیت: تبلیغ، ولایت و قضاوت را برعهده داشت، در حوزه ولایت و قضاوت، نظر و تشخیص خود را پس از مشورت با دیگران، اعلام و اعمال می کرد. به بیان دیگر، سخن رسول خدا در این دو بخش، «رای» ایشان است، نه «وحی» خداوند. این نوشتار می کوشد با روش توصیفی ـ تحلیلی و به شیوه مطالعه کتابخانه ای، به واکاوی این نظریه که یک بحث درون دینی است، بپردازد.
For Shiite scholars، the realm of revelation has been known to be wide and they believe that all of the prophets speeches and behaviors are derived from revelation; however، the theory of segregation of revelation from judgment which is different from the famous viewpoint is ascribed to Allameh Tabatabaie by some scholars. According to this theory، a differentiation should be made between the prophets speech about religion and its regulations، versus those speeches related to regular life، daily affairs and managing the society. In other words، although there were three responsibilities of Publicity، Wilayat، and Judgment on the prophet، regarding Wilayat and judgment، after consulting with others he would announce and apply his own opinion and recognition. To put it in other words، the prophets speech within these two sections is his judgment not the Gods revelation. Adopting an analytico - descriptive approach as well as library research method، the paper attempts to investigate this theory as an intra - religious discussion.
خلاصه ماشینی:
"آیا میتوان آنها را رأی و نظر شخص پیامبر، در مقابل وحی دانست؟ یکی از محققان با بیان اینکه غالب علما، قلمرو وحی را خیلی وسیع میدانند و همه تصمیمات و قول و فعل آن حضرت را به وحی متصل میکنند، نظریهای متفاوت با نظر مشهور را ـ بهعنوان نظریه «تفکیک وحی و رأی» ـ به علامه طباطبایی نسبت داده است که براساس آن، باید بین سخنان آن حضرت که در حوزه دین و احکام آن است و گفتههایی که مربوط به زندگی عادی و مدیریت جامعه است، تفاوت قائل شد.
علامه در تفسیر آیه شریفه «و ما ینطق عن الهویٰ» میگوید: منظور از کلمه «هوی» هوای نفس و رأی و خواسته آن است و جمله «ما ینطق» هرچند مطلق است و در آن نطق بهطور مطلق نفی شده و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از مطلق سخنان پیغمبر نفی شده باشد (حتی در آن سخنان روزمرهای که در داخل خانهاش دارد)، ولیکن از آنجایی که در این آیات خطاب به مشرکین است، مشرکینی که دعوت او را و قرآنی را که برایشان میخواند، دروغ و تقول و افترای بر خدا میپنداشتند، لذا باید بهخاطر این قرینه مقامی بگوییم: منظور این است که آن جناب در آنچه که شما مشرکین را بهسوی آن میخواند و آنچه که از قرآن برایتان تلاوت میکند، سخنانش ناشی از هوای نفس نیست و به رأی خود چیزی نمیگوید؛ بلکه هر چه در این باب میگوید، وحی است که خدای تعالی به او میکند."