چکیده:
هدف: هدف از پژوهش حاضر تبیین سه سوال مبنایی در خصوص 1) رابطه معرفت نفس با علم دینی، 2) نسبت بین علم انسان، علم خدا و جهان، و 3) مزیت نسبی علوم انسانی- اسلامی بود. روش: پژوهش حاضر از نوع تحقیقات کیفی است که با نگرشی تحلیلی- تطبیقی به منابع دینی و علوم انسانی رایج صورت گرفته است. یافتهها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که: 1) توجه به معرفت نفس یکی از زمینههای لازم برای تحول در علوم انسانی است. 2) در تدوین نظریه علوم انسانی- اسلامی باید آموزههای وحیانی به عنوان دانش درجه اول قلمداد شود. 3) مزیت نسبی علم دینی، توانایی عبور از ظاهر به باطن امور است که از طریق درک جوهر اشیا حاصل میشود. نتیجهگیری: به دلیل تفاوتهای مبنایی در علم دینی و سکولار، رویکردهای تذهیبی و ترکیبی نمیتوانند منتهی به تحول اساسی در علم رایج شوند و تنها یک فلسفه علم جدید میتواند کارساز واقع شود.
Objectives: The aim of the present study is to explain the following issues: 1) The relation between self-knowledge (Marefate- nafs) and religious science 2) The ratio between human science، God science and the world، and 3) the advantage of religious science in comparison with current( secular) science.
Method: The research method is qualitative research using comparative analysis process.
Results: The results of the present research Shows that: 1) The study of self-knowledge is necessary for developing human sciences، 2) Using religious concepts is necessary to develop theories in the field of religious sciences، and 3) the Advantage of religious sciences is the ability in "passing from surface to the depth".
Conclusion: The author of the article conclude Modification and combination approaches are not able to lead to religious sciences; so only a new scientific philosophy may be effective in generation of religious sciences technologies.
خلاصه ماشینی:
سه تفاوت مبنایی در علم دینی و علم سکولار ( سید محمدرضا تقوی چکیده هدف: هدف از پژوهش حاضر تبیین سه سؤال مبنایی در خصوص 1) رابطۀ معرفت نفس با علم دینی، 2) نسبت بین علم انسان، علم خدا و جهان، و 3) مزیت نسبی علوم انسانی- اسلامی بود.
با نگاهی دوباره به بسیاری از تلاشهای اندیشمندان علم دینی در سه دهۀ اخیر، این نتیجه حاصل میشود که علت توفیق کم برخی تلاشها، در این نکته نهفته است که محققان حوزۀ علوم انسانی- اجتماعی میخواهند با همان انگارههای علم سکولار و پذیرش پیشفرضهای علم رایج، بدون در نظر گرفتن تفاوتهای مبنایی دو دیدگاه، به نحوی معنویت دینی یا روششناسیهای عقلانی و وحیانی را درون پارادایمهای علم رایج جا دهند.
) تفاوت دیگر بین دو دیدگاه مذکور، این است که انسان سکولار در جهان، به نفع امیال و اهداف خود، سعی در تصرف عالم دارد؛ در حالی که محقق علم دینی سعی دارد بفهمد نظام تکوین و تشریع از او چه میخواهد و تلاشهای خود را با نظام تکوین هماهنگ میکند.
گرچه نوع نگاه هستیشناسانه و معرفتشناسانۀ آنها، در همین بخش هم مسیر تولید علم را در دو دستگاه فکری متفاوت مینماید، اما به نظر میرسد تفاوت مهمتر این دو دستگاه فکری را، که مزیت نسبی علوم انسانی- اسلامی نیز هست، باید در جای دیگر جستجو کرد.
اینک سؤال این است نقش علوم انسانی- اسلامی در تربیت امثال افراد یاد شده چگونه میتواند محقق شود.