چکیده:
مکتب ودانتا اصیلترین جریان فکری و فلسفی هندی است که اصول فکری خود
را از اوپانیشادها گرفته و بر وحدت گرایی و یکتاپرستی تاکید دارد. مورخان
هندی، تاریخ این مکتب را به سه دورة ماقبل شانکارا، دوره شانکارا و دوره
پساشانکارا تقسیم میکنند. در دوره اول، شخصیتهایی مانند بادرایانا و گوداپادا
ظاهر شدند و حکمت ودانتا را پایه ریزی کردند. در دوره دوم شانکارا به بسط
این حکمت پرداخت و سهم زیادی درگسترش و اشاعه آن داشت. در دوره سوم
نیز رامانوجا با نظریات انتقادی خود قرائت متفاوتی از وحدت گرایی و مفهوم
حقیقت نهایی ارائه کرد و دامنه این مکتب را گسترش داد. بطورکلی بانیان و
مفسران حکمت ودانتا در هر دوره برحسب ذوق و سلیقة فکری خود به شرح و
بسط این مکتب پرداختند و باعث غنی تر شدن آن شدند. آنچه اهمیت دارد این
است که همه آنها در یکتاپرستی و وحدت گرایی اتفاق نظر داشتند، هرچند
دربارة بعضی از مباحث میان برخی از ایشان اختلاف نظر جدی وجود داشت و
این اختلاف درمیان پیروان آنها نیز مطرح بود. در میان متفکران معاصر هند
برخی مانند رابیندرانات تاگور کوشیدند سازشی میان آنها ایجاد کنند. نفوذ
مکتب ودانتا در میان متفکران و هنرمندان معاصر هندی نیز عمیق بوده است؛
بطوریکه جهانبینی آنها کام لا تحت تاثیر این مکتب بوده است. در نوشتار حاضر
سیر تاریخی این مکتب و نسبت آن با وحدت گرایی مورد بررسی قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
آنچه اهمیت دارد این است که همه آنها در یکتاپرستی و وحدتگرایی اتفاق نظر داشتند، هرچند دربارة بعضی از مباحث میان برخی از ایشان اختلافنظر جدی وجود داشت و این اختلاف درمیان پیروان آنها نیز مطرح بود.
در خصوص حقیقت نهایی 6 میان حکمای ودانتایی بخصوص شانکارا و رامانوجا اختلافنظرهایی وجود Vedanta pantheism monism Advaita panentheism Ultimate Reality دارد ولی از نقاط مشترکی نیز برخوردارند؛ از جمله اینکه هردو وحدتگرا بوده و در مقابل ثنویتگرایان به مبارزه برخاستند.
گاداپادا معتقد بود که در نظر انسانهای عادی این جهان وجود دارد، زیرا قابل درک بوده و دارای فواید عملی است.
وی حالت بیداری و حالت رؤیا را یکسان نمیداند و میکوشد غیرحقیقی بودن جهان خارج را ثابت کند ولی نه بدلیل اینکه خارج از آگاهی وجود ندارد، بلکه به این دلیل که آن بعنوان وجود یا عدم اساسا قابل توصیف نیست.
واقعیت این است که سخن وی جدید نیست، زیرا قبل از او در مکتب بودایی شونیاودا نیز چنین نظری مطرح بوده و گاداپادا هم آن را پذیرفته بود.
گاداپادا نیز معتقد بود که این جهان، جهان واقعی نیست، زیرا وجود و عدم آن قابل توصیف نیست.
شانکارا معتقد است که پرستش خدا و قرار دادن او در جایگاه عبودیت برمبنای این باور است که میان نفس عبادتکننده و خدای عبادتشونده تمایز و تفاوتی وجود دارد.
همانطور که در یک فرد این بدن اوست که در معرض تغییر است ولی نفس تغییرناپذیر است، بر همین قیاس، فقط بدن خدا یعنی ماده و نفوس فردی در معرض تغییر قرار میگیرد نه خود خدا که حکم نفس آنها را دارد.
, Indian Philosophy, New Delhi, Blackie & Son Publishers PVT.