چکیده:
از جمله مباحث نوپا در عصر حاضر حرکت در مجردات است که هرگونه تلاش در جهت نفی یا اثبات آن، آثار و نتایج متفاوتی را رقم میزند. پایه اساسی نفی حرکت در موجودات مجرد پذیرش هیولی و قوه است که بیشتر فیلسوفان تلقی به قبول کردهاند. با توجه به اینکه تألیفات ملاصدرا مشحون از تنزه مجردات از قوه و تغیر و حرکت است، قاعدتا وی قائل به ثبات مجردات است؛ اما در عین حال در مواضعی از آثار خویش به نکاتی اشاره کرده است که آن نکات لوازم و نتایجی را به دنبال دارد که سرمایهای مهم در جهت ارائه تصویری عقلی از حرکت در مجردات است. مقاله حاضر میکوشد آن نکات را برجسته کرده، درنهایت حرکت در تمام موجودات امکانی را اثبات کند. علم به معدوم در تفکر اسلامی در دو جایگاه مهم مطرح است: یکی در مباحث الهیات بالمعنی الاخص که در باب علم خداوند به امور جزئی پیش از ایجاد اشیا مطرح می شود و دیگری در مباحث معرفتشناسی، بهویژه مسئله وجود ذهنی مطرح میگردد. در این میان ملاصدرا با رد نظریات معتزله و برخی صوفیه، مانند ابنعربی که برای معدومات شیئیت و ثبوت قائلاند، ابتدا معدوم را به بسیط و مرکب تقسیم میکند و علم به آنها را به واسطه مقایسه و اجزای وجودی قابل حصول میداند؛ اما چنانکه وی اعتراف میکند این پاسخ متعلق به خود او نیست و ظاهرا نظر مشهور میباشد. ملاصدرا سپس همچون دیگر مباحث، نظر نهایی خود را نیز مطرح میکند. وی معتقد است قدرت عقل و ذهن انسان بهگونهای است که میتواند حتی امور محال، مانند معدوم و ممتنع را نیز تصور کند. البته به عقیده وی صرفا میتواند مفهوم و عنوان آنها
خلاصه ماشینی:
"شهید مطهری شارح حکمت صدرایی و البته نافی هیولی، به ملاصدرا چنین اشکال میکند که بنا بر نظریه ترکیب اتحادی نمیتوان به هیولای اولی قائل شد؛ بهویژه اگر مثل ملاصدرا معتقد شویم ماده متحدشده با صورت حتی قابل اعتبار بشرط لائی، یعنی اعتبار استقلال نوعی نیز نیست؛ زیرا بر اساس این نظریه ماده باید در یک زمان به صورت متبدل شده باشد و چون از ازل همراه با صورت بوده است، پس هیچ وقت نبوده است که موجود باشد.
در این صورت نظریه ملاصدرا زمینه را برای باور به اینکه مجرد هم بسیط است و هم قوه دارد فراهم میکند؛ زیرا یکی از موانع حرکتپذیری مجردات این بود که حرکت به معنای خروج تدریجی از قوه به فعل است و اگر در مجردات حرکت راه یابد، باید قوه داشته باشند و چون قوه از شئون ماده است، پس باید ماده داشته باشند و این خلاف فرض تجردشان است؛ اما وقتی ثابت شد که اجتماع قوه و فعل در شیء واحد محذوری ندارد، میتوانیم بپذیریم که در مجردات هم امکان حرکت هست؛ بدین معنا که خروج تدریجی از قوه به فعل در آنها متحقق است؛ اما نیازی به هیولی نیست، بلکه هم جهت قوه و هم جهت فعل در خود مجردات جمع است و حامل قوه و استعداد خود مجردات و صور نوعیه است و قوه و استعداد از لوازم و ویژگی خود صورت نوعیه مجرد است، بلکه بنا بر قول کسانی که قوه و استعداد را معقول ثانی تلقی میکنند نیز نیاز به حامل قوه نیست؛ چون در این صورت قوه و استعداد به وجود همان منشأ انتزاعشان موجودند."