چکیده:
اخلاق کاربردی حوزهای از تفکر است که کاربردی شدن فلسفه در آن به خوبی قابل مشاهده است. از زمان شکلگیری رشتهای علمی به نام اخلاق کاربردی بیش از چند دهه نمیگذرد، اما با وجود، این ریشههای آن را به خوبی میتوان در سخنان فیلسوفان پیشین پیجویی کرد. در اخلاق کاربردی مسئله اصلی این است که آیا میتوان اخلاق و رفتار انسانها را تحت یک قاعده یا اصل عام و کلی نظام بخشید یا خیر. این نبشتار که ترجمه مقالهای تحت عنوان «اخلاق کاربردی و چالشهای آن» است، به بررسی چالشهایی که اخلاق کاربردی با آن مواجه است، میپردازد. مهمترین این چالشها عبارت است از: مسئله شکّاکیت اخلاقی که در آن مسئله نسبیت و ذهنگرایی اخلاقی مطرح میشود. مسئله تخصص اخلاقی امکان حصول چنین تخصصی؛ و تاثیر و جایگاه دلایل در اخلاق نیز از دیگر مسائل مطرح شده میباشند. در انتها نویسنده با اینکه میپذیرد بعضی معضلهای اخلاقی با اصول و قواعد کلی قابل حل نیستند، اما به نوعی ابراز میدارد که این اصول و قواعد عام بر اخلاق انسان حاکم هستند.
خلاصه ماشینی:
"البته این تصور، بدان معنا نیست که گمان کنیم فیلسوفان باید بررسی نظریه اخلاقی را به طور کلی رها کنند، بلکه مسئله این است که گرچه میتوان به خوبی به اصلاح و تفسیر نظریههای اخلاقی مطلق ادامه داد و به مسائل فرااخلاقی همچون معنای اصطلاحات اخلاقی پرداخت، اما فیلسوفان نباید گمان کنند که تلاشهایشان در این مسائل از ارزش علمی برخوردار خواهد بود.
چرا به نظریه اهمیت میدهیم؟ بر فرض، بسیاری از عالمان اخلاق کاربردی دستکم خودشان را دانشمندانی بدانند که به اخلاق کاربردی فاقد نظریه اخلاقی میپردازند، اما در آغاز بجاست این سؤال کوتاه را مطرح کنیم که چرا انسان میتواند در آرزوی راهی دیگر باشد و میکوشد برای اصول و نظریهها جایگاهی باقی بگذارد؟ به نظرم دلایلی وجود دارد: اولا، نظریهستیزان عموما مدعیاند که ارزشگذاری اعمال باید «از درون» باشد.
توانایی فهم و توصیف «وضعیت من» به عنوان نوعی که از قبل بر آن تأمل شده است، مزیتهای آشکاری دارد: اصول، شیوهای برای ارزیابی و بررسی تضادهای اخلاقی مربوطه؛ کشف و بیان اینکه چگونه این تضادها از پیش مورد توجه قرار گرفتهاند و فهم و دفاع از بدیلهایی که ممکن است از قلم افتاده باشند به من میدهد.
اما باید توجه داشت که وجود معضلهای لاینحل در اخلاق، صرفا ناشی از اعتقاد به نظریههای اخلاقی نیست، بلکه ممکن است این معضلها به دلیل تداخل یک حکم اخلاقی با حکمی حقوقی باشد که در اینگونه موارد ناچار به ترجیح یکی از طرفین هستیم و بسیاری از معضلها اینگونه قابل حل میباشند."