چکیده:
گاه در بعضی مجامع ادبی چنین گمان می شود که بهره مندبودن شاعر از ذوق و قریحه خاص شعری، لزوما برخاسته از مراتب فهم و معرفت عمیق و گسترده وی از حقایق عالم است. چنین پنداری درباره شاعر مانع از ورود رویکردهای انتقادی به ساحت شعر او می گردد. حال آنکه اگرچه شاعر از علو طبع و تخیلی ژرف برخوردار باشد، این بدان معنا نیست که همواره ادراکی برتر از دیگران در کشف حقیقت و تفسیر آن دارد و یا با مراتب عالی وجود و عوالم غیب در ارتباط است. حقیقت آن است که شاعر به سبب دارابودن نگرشی متفاوت به پدیده های پیرامون خویش، برداشتی دیگر از موجودیت این اشیا و روابط میان آنها دارد لذا دریافت درونی خود را در قالب الفاظ و عباراتی نو و برانگیزاننده پردازش می کند، در این میان هرچه شاعر گنجینه وسیعتری از علوم و معارف در درون خود داشته و به مراتب عالی تری از رشد و ارتقای فکر نائل آمده باشد، مفاهیم و مضامینی متعالی نیز در متن شعر وی مشهود خواهد بود. از این رو، استعداد پردازش شعر، تزکیه روح و رشد شخصیت شاعر تنها زمینه ای برای دست یافتن به حقایق و سنخیت یافتن با آنهاست. تاثیر عمیق و پایدار نظام فکری شاعر بر زبان و فرهنگ جامعه، نباید موجب گردد نقشی ویژه در تاثیرگذاری بر افکار و هدایت فکری جامعه متوجه وی بدانیم. اندیشه شاعرانه او هراندازه غنیتر، اصیلتر و وسیعتر گردد، تاثیری بسزا در رشد فکری جامعه ادبی و به دنبال آن رشد فرهنگ عمومی جامعه خواهد داشت. بنابر نتیجه این پژوهش مقایسه ای- تحلیلی می توان گفت مکاتب ادبی غرب بطور عمده، حامی بی طرفی شعر و حفظ ساختار هنری آن هستند، اما در جوامع ادبی عرب، با وجود تاثر از ساختار این مکاتب، شاهد روح معانی و مفاهیمی عالی هستیم که ضمن حفظ ماهیت حسی و خیال انگیز شعر، در متن آن مشهود است.
In some critical and literary associations، it is believed that a poet's poetic taste necessarily reveals his wide knowledge and deep understanding of the world around him. Such judgment of the poet prevents critical views on his poetries. However، if the poet has great ambitions and imaginations، this does not mean that he possesses higher perception and understandings than others in exploring the truth and its interpretations; or he has associations with the unseen world. Since the poet holds a different perspective towards the phenomena of his surroundings، he expresses his internal understandings in the form of new and stimulating words and phrases. Meanwhile، if the poet has a broader treasure of science and religion within him and has reached higher thoughts، higher concepts and themes can be traced in his poetry. Thus، the talent of processing poetry، catharsis of the spirit and the development of his personality provide the grounds to reach the truth. The deep and stable effect of the poet's system of thoughts on language and culture should not be taken as a compulsive effect on his thoughts and place in the society. When the poet's thoughts and approach taken from his theological and social ideas، becomes richer، and wider، the greater effect it will have on the mental development of literary and popular culture; this is followed by the growth of the public cultural awareness. According to the results of this comparative - analytical approach، it can be understood that Western literary Schools advocate mainly advocate the neutrality of the poems and focus on its artistic structure. This leads to depletion of poetry of human and religious concepts. However، in the Arab literary society، despite the impression of these Schools، we can see the spirit of sublime concepts which is the result of the poet's deep relation with the Universe; this can be seen while maintaining the identity and thought-provoking aspects of their poems.
خلاصه ماشینی:
در مباحث نقد ادبی، بررسیهایی دربارة این موضوع صورت گرفته و ایدههایی از سوی بعضی صاحبنظران عرصة نقد همچون روژه باستید و سید قطب در دفاع از تعالی ذاتی شاعر و نقش رهبری وی بیان شده است که طبعا در حاشیة آن سؤالاتی از این دست مطرح گردیده است: آیا روحیة شاعرانه جهانبینی خاصی را سبب میشود و شعرا غالبا از نگرش و بینشی یکسان نسبت به عالم وجود، حیات و نفس انسانی برخوردارند؟ رویکرد دینی و اجتماعی شاعر به چه میزان در پردازش شعری وی تأثیرگذار و در متن شعر ملحوظ و محسوس است؟ شعر چگونه میتواند نمایهای از افکار و اعتقادات شاعر باشد؟ اما هیچ یک از تحقیقات به پاسخی درخور منجر نشده است که این جستار ضمن ساختار خاص خود به اثبات آن میپردازد.
این بررسی روانشناختی و جامعهشناختی درک درستی از فضای زیستی شاعر به دست میدهد و این امکان را برای ما فراهم میآورد تا جایگاه شاعر در جامعة انسانی و نحوة ارتباط وی با افراد جامعه را تبیین نماییم و بر وضوح این دیدگاه -که در واقع، فرضیۀ این تحقیق است- بیفزاییم که ادراک برتر شاعر و استعداد وی در برانگیختن احساسات و عواطف انسان بواسطة آفرینش آثار هنری، به منزلة علو مرتبة وجودی و معرفت وی نسبت به حقیقت عالم نیست، بلکه این توان و قدرت خلق، صرفا میتواند زمینهای برای دریافت حقایق و رشد و تعالی وی و حرکت در مسیر کسب شناخت نسبت به حیات انسانیاش به شمار آید.