چکیده:
دیدگاه رایج در میان اندیشمندان اسلامی و فیلسوفان غربـی از زمـان ارسـطو ایـن بوده که حقیقت ، مطابقت صورت علمـی بـا واقـع خـارجی اسـت . امـا در عـصر باستان و نیز در دوران معاصر، دیدگاه های دیگری هم پیرامـون «حقیقـت » وجـود داشته اسـت کـه از آن جملـه مـی تـوان بـه دیـدگاه حکمـت متعالیـه ملاصـدرا و هرمنوتیک فلسفی گادامر و انتقادهای آن ها به تلقی رایج از حقیقت اشاره کرد. در این مقاله پس از توضیح دیدگاه رایج ، تقریر حکمت متعالیه از «حقیقت » در قالب مطابقت معلوم بالذات و معلوم بالعرض و نیز مطابقت قـضیه بـا نفـس الامـر تشریح می شود و تلقی خاص ملاصدرا از «حقیقت » و راهی که برای رسیدن بـه
The prevailing view among Islamic scholar and western philosophers since Aristotle was that the truth is the correspondence of intelligible form with the external reality. But there have been some other views about “truth” in ancient and contemporary، including; we can refer to the perspectives of the Transcendent Philosophy of Mulla Sadra and Gadamer’s philosophical hermeneutics and their criticisms of the current understandings of the truth. Explaining the current idea، the paper describes the version of the transcendent philosophy of “truth” in the form of correspondence of essential known with the accidental known and also the correspondence of the proposition with the thing in itself and his own attitude of the “truth” and the way to achieve it will be expressed and then the exposition of the philosophical hermeneutics of the “truth” and Gadamer’s view about the nature of “truth” and the way to achieve it will be explained. Finally، following sixteen paragraph، the most important positions of the transcendent philosophy of Mulla Sadra and Gadamer’s philosophical hermeneutics of the “truth”، their comparison and their affinity and strangeness will be determined.
خلاصه ماشینی:
"به عقیدٔە نیچه افراد بر اساس برداشتی سنتی از حقیقت ، چنین انگاشته اند که در دل هر ظهوری ، بی شک معنایی نهفته است و آنان باید بتوانند که به آن راهـی بیابنـد امـا او این تصور کهن را بر هم می زند و می پرسد که چه کسی پیشاپیش می توانـد ثابـت کنـد که در پدیدارهای پیش روی ما که هنوز آن را نمی شناسیم ، معنایی نهفته است ؟ چـرا از این راه نرویم که قبول کنیم این خواست ماست که این پدیدارها معنا داشته باشد؟ چـرا معنایی را که همچون «حقیقت » نهانی و نهایی متن یا پدیدار معرفـی مـی شـود، تـأویلی تازه ندانیم که خودمـان بـه دلیـل کارکردگرایانـه (کـه نیچـه نـام آن را خواسـت قـدرت گذاشت ) آن را آفریده ایم ؟ آیا در این صورت معلوم نمی شود که خود ما هستیم که ایـن همه حقایق جـاودانی ، یقینـی و مقـدس را بـا نیـروی زبـانآوری خودمـان آفریـده ایـم ؟ (احمدی ، ١٣٨٠: ٨۴).
٩. از نظر ملاصدرا فلسفۀ عملی ، نفس حقیقی انسان را ارتقا می دهد و آن را متحقق به «حقیقت » اشیا میکند تا از طریق تشبه به خدا به کمال لایق خود نائل گردد امـا گـادامر هیچ روشی را برای رسیدن به «حقیقت » توصیه نمیکند بلکه صرفا شرایط تبلور «حقیقت » را بیان می کند که دیالکتیک و توجه به «ناحقیقت » از جملۀ آن شرایط است ."