چکیده:
آیا با حذف عقل فعال به عنوان علت حقیقی افاضة صور ادراکی در فلسفة صدرالمتألهین شیرازی امکان یافتن راهکار دیگری برای تبیین فرایند حصول شناخت انسانی بر اساس مبانی موجود در این فلسفه وجود دارد؟ این مقاله نشان میدهد که علیرغم اختصاص صفحات زیادی از آثار صدرا به مسئلة کیفیت حصول معرفت آدمی نسبت به موجودات جهان با محوریت واهبالصور به عنوان علت حقیقی این امر، اصول و مبانی خاص حکمت متعالیه ما را از آن تحلیل معیوب بینیاز ساخته، و راهکار قابل قبولتر و سادهتری در اختیار ما میگذارد. این راهکار مبتنی بر اصول و نکتهنظرهای ابتکاری این فیلسوف همچون؛ اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود، نوع هویت وجودی انسان در حکمت متعالیه، اتحاد عالم و معلوم و نتایج آن و تقسیم علم به بسیط و مرکب است. ما نشان خواهیم داد که این مبانی ضمن اینکه گشودگی مراتب هستی را بر روی یکدیگر قابل دفاع میسازد، با تکیه بر حرکت اشتدادی وجودی انسان، فرایند حصول شناخت آدمی را به نحو موجهی تبیین میکند
خلاصه ماشینی:
اگر هم سؤال شود که نقش نفس به عنوان فاعل شـناخت در ایـن میـان چیست ، جواب صدرایی این سؤال بنابر آن چه گذشت این خواهـد بـود کـه نفـس بعـد از افاضة اولیة صور و اشراق اولیة نور علمی توسط واهب ، خود قدرت خلـق و طـرح افکنـی پیدا می کند، به این صورت که به واسطة داشته های پیشین قادر اسـت ، صـور موجـود نـزد خود را بر آن چه که به واسطة عمل ادراک حسی نزد او حاضـر مـی شـود طـرح بیفکنـد و حکم به وجود صفتی در موصوفی یا محمولی در موضوعی کنـد (ملاصـدرا، ١٩٨١، ج ٥: ٢٨٣؛ و همان ، ج ٨: ٢٥٩).
اما در خصوص این نحوة مواجهه با مسئلة ارتباط سوژه و ابژه که نزد فلاسفة پیشین نیز معمول بوده است علاوه بر تمام سؤالات و اشکالاتی که از قدیم وجود داشته و دوگانگی ها و تشتت های موجود در کلام صدرا مشکل اصلی دیگری نیز وجود دارد ١ و آن ناهم خـوانی و ناسازگاری با مبانی خاص معرفت شناسی صدرایی ذکرشده ، یا روشـن نبـودن جایگـاه آن اصول و مبانی در چنین دیدگاهی است ؛ اولا ذهن و عین ، و نفس و بدن بـه عنـوان منـاطق جداگانه ای از هستی لحاظ می شوند که جز از طریق اشراق عقل فعال که آن نیز در منطقه ای مشرف بر دو حوزة ذهن و عین ، تحقق دارد، امکان اطلاع یکـی از دیگـری وجـود نـدارد.