چکیده:
جهانگیرنامه سروده شاعری گمنام به نام مادح است که در دوران جایگزینی حماسه های دینی، جای حماسه های ملی و با هدف نیکفرجامی برای داستان رستم و سهراب ساخته شده است؛ نقش نقالان و راویان داستانهای حماسی ایران در سرودن این حماسه قابل توجه است.
دوران آمیختگی و امتزاج داستانها و اسطورههای ایرانی با اساطیر غیر ایرانی را، به طور دقیق، نمی توان تعیین کرد. اما با اطمینان می توان گفت که با ورود اسلام به ایران، به تدریج عقاید اسلامی و پس از آن اندیشههای عرفانی، در ادبیات حماسی ایران، نفوذ بیشتری می یابد. این تاثیر تدریجی و افزاینده، تا جایی پیش می رود که نه تنها برخی قهرمانان در هر دو روایات ایرانی و غیر ایرانی، سرگذشتی تقریبا همانند می یابند، بلکه حماسه ای همچون جهانگیرنامه سروده می شود که تاثیرپذیری از عناصر اسلامی و عرفانی در بن مایه و زبان آن، تا حد یک ویژگی چشمگیر سبک شناسی، پدیدار می شود.
در این مقاله، نخست به تاثیر عناصر غیر ایرانی درحماسههای ملی نگاهی انداخته، سپس به توصیف عمدهترین تاثیرات اندیشههای اسلامی و عرفانی، در حماسه جهانگیرنامه پرداخته ایم. علاوه بر این، با تکیه بر همین ویژگی سبک شناسانه، پیشنهاد شده است که زمان سرودن این حماسه را، بسیار متاخرتر از تاریخی می توان شمرد که برخی پژوهشگران پیشین گمان کرده اند.
There are two lines in Shahnaame’s preface “Better then name، race، and thought the writer of superior essence”. Critics have had various interpretations like: heaven، human God، and spirit of “superior essence” of the second line. Regarding the fact that Ferdowsi’s mind and beliefs should be evaluated both from Islamic and Iranian perspectives، the article in hand believes that by considering Ismailia belief and the beliefs in the culture of ancient Iran، "superior essence” can be another statement for “reason and spirit”. In the words of NaserKhosroIsmaili، reason and spirit are superior to time/heaven and they are told as “the essence of reason and soul”. And since soul is created by reason، they seem to be the same. Accordingly، by “superior”، Ferdowsi intends “reason and soul” which stand above all creatures. One can also estimate essence as against form and paraphrase these lines like this: God is the creator of the essence of reason and soul and these two are self-reliant and “are the children of the mother of divinity”. In another reading، one can take essence (=pearl) as a stone from which، according to Iranians، the heaven has been. Therefore، essence (pearl) which is figuratively taken as heaven and “superior”، according to Ismailia idea، is spirit and reason. Also، based on an ancient assumption، “superior essence” can be “reason and spirit”. In Pahlavi texts fire has been taken from the intellect ofOrmoz and spirit is the child of fire too. In another two lines of preface، Ferdowsi calls fire as the shinning superior. Regarding these lines، “superior essence” can be considered as fire which is، itself، the child of reason and the father of spirit and is another interpretation of reason and spirit. A combination of a Shiite and an ancient Iranian idea can be seen in the lines، because Ismailia believes that reason and spirit are the creators of heaven. Therefore، the meaning of these lines can be: the heaven has been made of fire/reason and spirt.
خلاصه ماشینی:
"تو گفتی که آن آتش و باد و دود بر افراز آن کوه سر خـود نبود چو شد برطرف سحر آن جادوان شدند آن دلیران از آنــجا روان (مادح ،١٣٨٠،ص ٢١٧) با این اسم اعظم دفع سرما نیز می کند: یکی برف و بـاران و سـرمـا ز کوه بـرآمد کــه گشتند گردان ستوه جـهـانـگـــیر آن اسـم بنیــاد کرد دل نـامـــداران بـدان شاد کرد مرآن اسم چون هفت نوبت بخواند از آن برف و سرما نشانی نماند ( همان ،صص ٢١٨-٢١٧) __________________________________________________________________ مواردی که برشمردیم در شمار تأثیرات درون متنی عناصر غیر ایرانی ، بر منظومة جهانگیرنامه است و چنانکه می دانیم در دیگر منظومه های حماسی ، این نکات یا وجود ندارد یا آن که تأثیری نامحسوس دارد.
ک : فرامرزنامه ، ١٣٢٤، ص ١٦٦؛ همان ، ص ٢٣٤) خداوند روزی ده (فردوسی ،ج ١، ١٣٨٦، ص ٣؛ فرامرزنامه ، ١٣٨٢، ص ٥٥؛ همان ، ١٣٢٤، ص ١٦٨؛ کوسج ، ١٣٨٧، ص ٣) ایزد رهنمای (اسدی ، ١٣٥٤، ص ١) دارندة کامکار(فرامرزنامه ، ١٣٢٤، ص ١٦٦) جهان دار(همان ، ١٣٢٤، ص ١٦٦) جان بخش (همان ، ص ١٦٦) خداوند بی یار و انباز و جفت (همان ، ص ١٦٦) خداوند نیروی و فر و هنر (همان ، ص ٢٣٣) دانای راز و دارای داد( اسدی ، ١٣٥٤، ص ٢٨) خداوند پاک ( ایران شان بن ابی الخیر، ١٣٧٠، ص ٣٠) خداوند پیروزی و راستی (همان ، ص ٥٤) خداوند پیروزی و دستگاه ( همان ، ص ٣٤٩) اگرچه گاهی در کنار برخی از این صفات ، به صفاتی دیگر از خداوند نیز اشاره می شود که متأثر از عصر اسلامی است ؛ اما از نظر بسامد بسیار پایین است ."