چکیده:
نزدیک به هفتاد و پنج سال از تاسیس بغداد توسط منصور عباسی می گذشت که یکی از جانشینان او به نام ابو اسحاق معتصم بالله سیاست انتقال دارالخلافه را در دستور کار خود قرار داد و بغداد را که تا آن زمان از حیث سیاسی و فرهنگی به جایگاه بی بدیلی در جهان اسلام دست یافته بود وانهاد و مرکز سیاسی خلافت را به شهر نوبنیاد سامرا منتقل نمود. این پژوهش با ژرف کاوی در زمینه هایی که منجر به اتخاذ این سیاست از سوی معتصم گردید، پیامدهای خواسته و ناخواسته ی آن را با تکیه بر داده های تاریخی مورد سنجش و ارزیابی قرار خواهد داد تا از این رهگذر،تصویر روشنی را از کامیابی ها و ناکامی های خلیفه در عملیاتی کردن سیاست یادشده به دست دهد
Nearly 75 years after the foundation of Baghdad as the Abbasids' capital by the Caliph Mansur،the policy of the transition of the capital was adopted by one of his successors namely Mutasim.He transferred the political center of his caliphate to the new founded city of Samarra and left Baghdad which was achieved the highest cultural and political position in the Islamic world.
This study tries to examine the background of above-mentioned policy and analyse its wanted and unwanted aftermaths in order to clarify the success and unsuccess of the Caliph Mutasim.
خلاصه ماشینی:
معتصم وسياست انتقال پايتخت دکتر علي ناظميان فرد استاديار گروه تاريخ دانشگاه فردوسي مشهد چکيده نزديک به هفتادو پنج سال از تأسيس بغداد توسط منصور عباسي مي گذشت که يکي از جانـشينان او به نام ابو اسحاق معتصم بالله سياست انتقال دارالخلافه را در دستور کار خود قرار دادو بغـداد را کـه تـاآن زمان ازحيث سياسي و فرهنگي به جايگاه بي بديلي در جهان اسلام دست يافته بود وانهادو مرکزسياسـي خلافت را به شهر نوبنياد سامرا منتقل نمود.
درست است که هيچ چيز نامنصفانه تر ازاين نيست که درباره گذشتگان با انديشه هاومعيارهـاي امروزين داوري شود (تاکمن ، ۴:۱۳۷۵) اما تاريخ پژوهاني که در بررسـي رويـدادهاي تـاريخي بـا ژرف انديشي بيشتر مي کوشند تا به عمق حوادث نقبي بزنندو زواياو خفاياي آنها را موشکافانه مـورد مداقـه قرار دهند لاجرم از خودمي پرسند که آيا معتـصم پيـشاپيش بـه همـه تـوالي وپيامـدهاي خواسـته و ناخواسته سياست استخدام عنصر ترک و به تبع ،سياست انتقال پايتخت به سامراـ وقـوف تـام و تمـام داشت ؟و يااينکه چون سياست هاي ياد شده ،نيازهاي آني او را مرتفع مي کردند هرگز بـه پيامـدهاي حضور مقتدرانه ترکان درارکان قدرت و نيز تبعات ناخواسته انتقال دارالخلافه به سامرانمي انديـشيده است ؟ بي ترديد نتايج مطلوب و قابل احتساب اين دوسياست ، مهم ترين عاملي بود که او را به عملياتي کردن آنها راغب مي نمودو آنچه ازحيطه سنجش و ارزيابي پيشين اوبه دور ماند همانا نتايج ناخواسته سياست هاي ياد شده بود که خليفه تنها به حصول نتايج مطلـوب آنهـامـي انديـشيدواينـک وارسـي زمينه هاوپيامدهاي سياست هايي که او اتخاذ کرد،مي توانست کاميابي هـاوناکـامي هـاي خليفـه را آشکارتر سازد.