چکیده:
هرچند حرکت جوهری نفس دستاوردهای فراوانی در مباحث عقلی و نقلی دارد و گرههای کور بسیاری را باز میکند، چند اشکال اساسی سبب سر باز زدن حکمای پیشین از پذیرش آن شده بود. صدرالمتألین کوشید ضمن تثبیت این آموزه و نشان دادن پیامدهای پذیرش و انکار آن، موانع موجود و از جمله دو اشکال اساسی، یعنی «امتناع حرکت در مجردات» و «تصویر بقا و ثبات نفس در ضمن حرکت» را از سر راه بردارد. وی در پاسخ به دو اشکال مزبور، تلاش کرد تصویری ویژه از تجرد نفس و حرکت در جوهر نفسانی ارائه کند. در این مقاله کوشیدهایم ضمن تحلیل و ارزیابی پاسخهای صدرا به این اشکالات، پاسخهای احتمالی دیگری را که میتوان با مبانی خود حکمت متعالیه مطرح کرد نیز عرضه و بررسی کنیم.
Although the idea of soul's substantial motion results in many achievements in intellectual and narrated discussions and solves many unsolvable problems، some basic problems has made previous philosophers to reject this idea. Having proved this doctrine and showed the results of its acceptance and rejection، Mulla Sadra tried to solve some of the problems posed on the idea، including "impossibility of motion in non-material objects" and "the conception of soul's persistence and constancy while moving". He provides a particular conception of soul's non-materiality and motion in spiritual substance to answer the aforementioned questions. Analyzing and evaluating Sadra's answers to these problems، the present paper seeks to provide and review other possible answers which can be offered by using the principles of transcendent philosophy itself.
خلاصه ماشینی:
"برای مثال اگر انسانیت زید (صورت نوعیة زید) تدریجا متحول شود، ولی زید همچنان انسان باشد، حرکت و تحولی در انسانیت زید روی نداده، بلکه تغیر و تحول مزبور، در اعراض انسانیت زید روی داده است؛ ب) اگر فرض کنیم صورتی جوهری شدیدتر شود و در جریان اشتداد نوع خود را از دست دهد و به نوعی دیگر تبدیل شود (تغییر و تحول صورت، منجر به تغییر نوع صورت شود): اولا درواقع، شیئی زایل و شیئی دیگر حادث گشته است، نه اینکه «یک» شیء ثابت و باقی شدیدتر شده باشد؛ ثانیا یا صورتهای متعاقب و متتالی مزبور دوامی هرچند کوتاه دارند یا همگی آنی هستند: 1.
اما باید توجه کرد وحدت مدبر نوع را در صورتی میتوان حافظ ثبات و استمرار نوع دانست که گونهای از اینهمانی و اتحاد میان آنها برقرار باشد؛ وگرنه ثبات طبیعت جسمانی به خاطر مدبرش، وصف به حال متعلق موصوف خواهد بود؛ یعنی این مطلب در فرضی درست است که طبیعت جسمانی را به همراه مدبر، یک موجود دو مرتبهای در نظر بگیریم، چنانکه انسان، متشکل از روح و جسد را چنین فرض میکنیم.
مسلما از اصل وجود حرکت جوهری نفس در ساحت تجردی آن نمیتوان دست برداشت؛ چراکه صرفنظر از ادلة نقلی و مؤیدات عرفانی، امری وجدانی و بلکه لازمة بسیاری از مبانی استوار عقلی است؛ نیز دست برداشتن از تحلیل عقلی کار حکیمانهای به نظر نمیرسد؛ گذشته از اینکه یکی از جهات بحث ما بررسی دیدگاه حکمت متعالیه است و نظر قطعی و صریح صدرالمتألین حرکت جوهری نفس حتی در بعد تجردیاش است."