چکیده:
زبان گزاره یی منطق ارسطویی، در مورد موجودات جهان متکی بر مقولات عشر است. عادت به کاربست این نوع زبان در زندگی روزمره و در حوزه فلسفه باعث بوجود آمدن مشکلات خاصی در ارتباط با مسائل مختلف فلسفی شده است. از جمله این مشکلات، مسائلی در مورد ماهیت و کیفیت حصول علم نسبت به موجودات جهان خارج است . هدف نوشتار حاضر نشان دادن کیفیت تاثیر این نوع زبان و بالتبع، تفکر اصالت ماهیتی در قلمرو معرفت شناسی با تکیه بر تاملات ویژه دو فیلسوف اصالت وجودی، در غرب و شرق، یعنی ملاصدرای شیرازی و مارتین هایدگر آلمانی درباره واژه ذات و ماهیت میباشد. نتیجه حاصل از این نوشتار آن است که بنا بر فلسفه هایدگر و نظام حکمت متعالیه بخصوص چنانکه در اندیشه برخی از شارحان این نظام منعکس شده است، منطق اصالت ماهیتی و ابزارهای ماهوی از پس حل معضل انطباق صور ذهنی بر واقعیت خارجی و ارائه معیاری موجه برای دفاع از این انطباق برنمی آید.
خلاصه ماشینی:
طرح مسئله با توجه به نکات فوق، یک مسئله به سرعت مجالی برای عرض اندام مییابد؛ اینکه اگر همه تعاریف و ماهیات و اجناس و فصول از جنس کلیات هستند و در مقابل، آنچه در خارج وجود دارد جزئی است، یا بعبارت دیگر، اگر موجودات واقعی هر کدام فقط یک موجود هستند و قابلیت وحدت و یکی شدن با دیگری را ندارند و از طرف دیگر، کلیات و ماهیات قابلیت صدق بر کثیرین را دارند و افراد متعددی را دربرمیگیرند، چه تضمینی وجود دارد که در انطباق کلی بر جزئی یا اندراج جزئی تحت کلی خطایی حادث نشود؟ از طرف دیگر، اصلا کلیات از کجا آمدهاند؟ در خارج و واقعیت که هر چه هست، جزئی و خاص و متشخص است؛ بعبارت دیگر، هر چیزی فقط یک چیز است، پس موطن کلی کجاست؟ این مسئله میتواند به تشکیکات دامنهداری در رابطه با مسئله علم ما به جهان خارج و حوزه معرفتشناسی منتهی شود.
در مقابل هر توضیحی هم میتوان گفت: بالأخره آنچه شما آن را حد وجود مینامید، آیا در متن واقعیت و وجود عینی هم وجود دارد یا خیر؟ اگر جواب مثبت باشد، نتیجه این میشود که ماهیت همان حد وجود است نه اعتبار یا قالب عقلی و خیالی حد وجود و اگر جواب منفی باشد، این چیزی جز حکم به نفی وجود واقعی ماهیات و خیال و وهم دانستن آنها و درنتیجه نفی وجود تکثر و تمیز موجودات در عالم خارج و بالتبع عدم امکان اثبات انطباق صور ذهنی متکثر و متمیز با چیزی در خارج از ذهن نخواهد بود.