چکیده:
مادة 873 ق.م.، حکمی را مبنی بر عدم توارث بین افرادی که تاریخ فوتشان مجهول است،
بیان کرده است. میتوان با بررسی مدارک و مستندات این حکم، اعم از قواعد اصول فقه و
آرای فقها و روایات، به تجزیه و تحلیل و نقد این مادة قانونی پرداخت؛ چرا که با
تعمق بیشتر و بررسی مبانی قوانین میتوان آنها را طوری اصلاح کرد که با هدف علم
حقوق، یعنی ایجاد عدالت و اعطای حق به ذیحق، بیشتر متناسب باشد. این مقاله این امر
را پی میگیرد. در پایان، راه حل اصلاح این مادة قانونی با تکیه بر مبانی اصولی و
نظر برخی از فقهای متقدم و متأخر ارائه گردیده است.
خلاصه ماشینی:
"یکی از شرایط اساسی برای ارث بردن، زنده بودن وارث در زمان موت مورث حتی برای لحظهای کوتاه است (شهید ثانی، بیتا: 8/213) و اگر تاریخ فوت چند نفر که میتوانند از یکدیگر ارث ببرند، مجهول باشد، شرط مذکور محقق نیست و قانونگذار بنا را بر این گذاشته است که فوت این افراد در یک زمان بوده و حکم به عدم توارث بین آنها کرده است (امامی، 1371: 194)؛ برای مثال، چنان که پدر و پسری فوت کنند و تقدم و تأخر فوت هیچیک مشخص نباشد؛ چون شرط زنده بودن در زمان موت مورث معین نیست، ترکة پدر به سایر ورثة او غیر از پسر و ترکة پسر نیز به سایر ورثة او غیر از پدر منتقل میشود و پدر و پسر از یکدیگر ارث نمیبرند.
د) به استناد احادیث و اجماع فقها بین غرقی و مهدومعلیهم توارث برقرار است، در حالی که احتمال تقارن فوت آنها نیز بعید نیست؛ بنابراین، به طریق اولی باید همین حکم را در مواردی مانند آتشسوزی و برخورد وسائل نقلیه تسری داد و حکم به توارث کرد؛ زیرا در این موارد، از نظر عقل و عرف، احتمال قویتر وجود دارد که فوت در یک زمان واقع شده باشد و قیاس اولویت به عنوان یکی از ادلة استنباط احکام، اجماعی است."