چکیده:
دیدگاه «هوسرل» درباره فلسفه زبان و معناداری، حداقل دو دوره متفاوت دارد. در دوره اول که گاهی رئالیسم افلاطونی نیز خوانده می شود، هوسرل نظری مشابه «فرگه» دارد: معنا عبارت است از یک نوع مثالی. در دوره دوم، با توجه به التفات (Intention)و ساختار آگاهی، دیدگاه او چرخشی استعلائی یافته و با استفاده از کلمه جدید نوئما، ساختاری پیجیده برای معنا پیشنهاد می کند. در این مقاله، دو دوره مذکور تشریح شده و توضیح داده می شود که در هر دو دوره، التفات و مساله آگاهی نقش خاص خود را ایفا می کند. با تشریح این دو دوره و بررسی تشابه ها و تمایزها، مشخص می شود با وجود تغییرات زیاد آرای او، می توان یک خط سیر ثابت را در دیدگاه او پیدا کرد.
Husserl’s thought on philosophy of language and meaning can be divided
at least into two distinct eras. In the first era (sometimes called Platonic
realism), Husserl held views similar to those of Frege who believed meaning
to be an ideal type. In the second era, his views took a transcendental turn
and he used the term noema to refer to the complicated nature of meaning.
This article is an attempt to shed some light on the said eras and underline
the important role intention and awareness played during them. The results
demonstrate that, against the ups and downs of his views, Husserl followed
a fixed line of thought.
خلاصه ماشینی:
معنا به مثابه محتوای آگاهی/ التفات فرد: در این دیدگاه، نقش اصـلی بـه التفـات و عمـل آگاهانة فرد داده میشود؛ التفاتی که متوجه یک شیئ است، گرچه در پژوهشهـا هـم رد پـای «التفـات» دیده میشود، اما بسط و گسترش این نظریه در ایدهها انجام شدهاست.
در این مقاله از پرداختن به فلسفة ریاضی او خودداری میکنیم؛ اما نکتة جالبی در کارهـای ایـن دورة او وجود دارد که باید به آن اشاره شود: هنگامی کـه هوسـرل بـه مسـألة «داللـت شناسـی منطقـی» مـیپـردازد، متوجـه موضـوع نـام هـای بدون مدلول میشود.
. (Husserliana XXII, p بنابراین به طور خالصه میتوان گفت از دید هوسرل اول، معنا را باید در بـازنمود شـیئ و نـه در خـود شیئ جست؛ و برای این که بتوان چیزی را بازنمود شیئ نامید، باید التفاتی نسبت به شـیئ وجـود داشـته باشد.
1) تعداد مدلول های متناظر با یک معنا: از نظر هوسرل ممکن اسـت کـه یـک معنـای واحـد، مدلول های متفاوتی داشته باشد، درحالی که برای فرگه این امر ناممکن است.
البته واضـ اسـت که منظور هوسرل و فرگه از «مدلول» با هم متفاوت است: برای فرگـه وجـود مـدلول بـه معنـای وجـود واقعی آن است، درحالی که برای هوسرل، وجود مدلول به معنای وجـود یـک هسـتندة انتزاعـی و مثـالی است.
)Hintikka با توجه به دو نکتة باال، نقش غیرمستقیم التفات در معناداری برای هوسرل اول مشخص میشـود: اوال منظور (کنش ذهنی) گوینده در معنا نقـش دارد، ثانیـا بـا آن کـه ادراک حسـی نقـش مهمـی در تحقـق (ایجاد نمونه از نوع مثالی) ایفا میکند، صرف ادراک حسـی اگـر بـدون آگـاهی باشـد، موجـب معنـاداری نمیشود.