Abstract:
عقلانیت مدرن براین مفروض استوار است که عقل انسان لامکان و لازمان بوده و ماهیتی استعلایی و جهانشمول دارد. استمرار معنای « لوگوس » یونانیان قدیم در گرایشات عقل گرایی مدرن سبب این جهت گیری در اندیشه ورزی غرب بوده است. شالوده شکنی این بنیاد فلسفی توسط جریانات فکری جدید به این امر ختم شده است که دیگر عقل یکتا و یگانه محلی از اعراب نداشته واین اجماع نسبی فراهم آید که بایست از عقلا نیت ها یاد کرد. یکی از وجوه واسازی یاد شده بر این استدلال سیر می کند که عقل یکی از توانایی های ذهنی بشر است که محیط بدان تعین می بخشد و از این سبب، عقل ماهیتی زمینه مند (contextual) می یابد. این استدلال به صورت ضمنی بدین معناست که می توان با جایگزین ساختن یک عقلانیت بومی حاکم در یک جغرافیای زیستی خاص به جای عقلانیت بنیادی یک دانش غیر بومی، به بومی سازی آن دانش کمی همت بست. به پیروی از این منطق، نوشته ی حاضر در پی امکان سنجی روابط بین الملل بومی است و این پرسش را دغدغه خویش قرار داده است که آیا می توان دانش روبط بین الملل بومی و اسلامی داشت؟ نگارندگان این فرضیه را در ذهن می پرورانند که می توان با قرار دادن عقلانییت نص محور در جایگاه عقلانییت لوگوس محور دانش روابط بین الملل غربی، تصویری متکی بر کتاب و سنت از این دانش داشت که متناسب با جغرافیای زیستی جهان اسلام باشد .
Machine summary:
"2. عقلانیت نصمحور:بنیادهای تعقل در جهان اسلام این عقلانیت در وهلهی اول عقل بماهو عقل را به سبب ناقص بودن دریافتهای حسی بشر ناقصو ناکارآمد میداند و معتقد است که باید به دنبال منبع صدق مطمئنتری بود که ماهیتی دائمی ولایتغیر نیز داشته باشد.
حال که مقصود نگارندگان از عقلانیت نصمحور معلوم و مشخص گردید،این مسئله را مدنظرقرار میدهیم که دانش روابط بینالملل صادره از عقلانیت لوگوسمحور چه شاخصههایی ازاین جهتگیری عقلایی به دست میدهد و پس از آن به این امر توجه خواهیم داشت که این دانشرا چگونه میتوان براساس عقلانیت نصمحور تا حد زیادی تعدیل ساخته و منطبق با نیازهایبومی ساخت.
حال پرسشی که مطرح میشود این است که جایگزین ساختن عقل لوگوسمحور با عقل نصمحور به منظور ایجاد بنیادهای یک دانش روابط بینالملل اسلامی و بومی چه ویژگیهایی بایدداشته باشد؟ 4.
سوم آنکه کاربست دلالتهای چهارگانه در دانش روابط بینالملل جدید باید با دستاوردهایدانش هرمنوتیک در حوزهی عقلانیت لوگوسمحور باب مراوده و هماندیشی را باز کنند و فی المثل روابط سلسلهمراتبی در میان سه ادلهی آخر در فهم امر بینالمللی دگرگون شود.
از این طریق به راحتی میتوان از معایب تاریخی تئوریها در امان ماند و قلمروزمانی کاربست تئوری را به صورت کلی و از منظر متاتئوریک میتوان گفت که دانش جدید درسطح هستیشناختی و معرفتشناختی باید برخی وجوه هستی شناختی عقلانیت لوگوسمحور رابه دایرهی نظامهای دلالتاش وارد سازد و در سطح روششناسی،روششناسی مدرن تعیینشده را اختیار کند؛چرا که کمیت سنت ما در این میدان میلنگد.
آنگاه برای امکان سنجی دانش روابط بینالملل بومی واسلامی به قیاس بنیادهای عقلانیت نصمحور اسلامی و لوگوسمحور غربی پرداختیم تا درکتفاوت این دو نوع تسهیل شود."