Abstract:
غایت مطلوب سیاست، بهزیستی جامعه در مسیر خیر عمومی است. این بهزیستی البته نیازمند صورتبندی امر اخلاقی و امر حقوقی است؛ و این امر خود محتاج «تکنیک حکمرانی» است. تفاوت بزرگی میان دوران کلاسیک، مدرن و اندیشه اسلامی در صورتبندی تکنیک حکمرانی وجود دارد. در حالی که یونانیان تکنیک (تخنه) را در ارتباط با حقیقت فوسیس درک میکردند، انسان مدرن با انقطاع از متافیزیک، خود را خالق حقیقت حاکمیت میداند. برخلاف اندیشه عرفی شده مدرن که مذهب را از دریچه سیاست مینگرد و حاکمیت را از معنای الهیاتی آن تهی میکند، نظریه سیاسی جمهوری اسلامی با احیای جایگاه متافیزیک در حاکمیت تلاش میکند که سیاست را از مسیر مذهب دنبال نماید. نتیجه آن میشود که امر دینی در تکوین امر سیاسی جایگاه پیشینی یافته و تأثیر مستقیمی بر ظهور امر حقوقی داشته باشد. مدعای این نوشتار آن است که امر سیاسی در جمهوری اسلامی تنها توانسته متافیزیک الهیات سیاسی را بازتولید کند. اما در مقام اجرا نتوانسته تکنیک حکمرانی را در فیزیک قدرت متناسب با نظریه سیاسی نوین خود به درستی صورتبندی نماید. در نبود ابزار و تکنیک متناسب با توجیهات متافیزیک حکمرانی از یکسو و ضرورت عمل در بستر یک سیاست جهانی متضاد، نتیجه آن شده که سیاستگذاریها و عملکردها به جای ابتنای بر حقیقت الهیات سیاسی، به آشفتگی روزمره دچار شود.
The desired goal of politics is the well-being of society in the direction of public good. Of course, this well-being requires the formulation of moral and legal issues; And this requires "governance technique". There is a big difference between the classical era, modern era and Islamic thought in the formulation of governance technique. While the Greeks understood technique (techne) in connection with the truth of Phocis, modern man considers himself to be the creator of the truth of sovereignty by breaking away from metaphysics. Contrary to the popularized modern thought that views religion through the lens of politics and deprives governance of its theological meaning, the political theory of the Islamic Republic tries to follow politics from the path of religion by reviving the place of metaphysics in governance. The result is that the religious matter has a prior position in the development of the political matter and has a direct effect on the emergence of the legal matter. The claim of this article is that the political issue in the Islamic Republic has only been able to reproduce the metaphysics of political theology. However, in terms of implementation, he has not been able to properly formulate the governance technique in the physics of power according to his new political theory. In the absence of tools and techniques appropriate to the metaphysical justifications of governance on the one hand and the necessity of action in the context of a conflicting world policy, the result is that policies and practices instead of relying on the truth of political theology, suffer from everyday chaos
Machine summary:
این امر ناشی از تضادی است که میان امر سیاسی متحول شـده در جمهـوری اسـلامی ایران با ساختارهای جهانی از یک سـو و سـاختارهای اقتصـادی بـه جـای مانـده از نظـام پهلـوی پیشـین از دیگرسو شکل گرفته است و از آنجا که حوزه اقتصاد متکفل بازتوزیع امکانـات و منـابع محـدود منطبـق بـا شــرایط محــیط داخلــی و بیرونــی اســت ، هرگونــه ناهمــاهنگی و یــا غفلــت در ایجــاد هــارمونی میــان زیرساخت های اجتماعی، یعنی اقتصاد و سیاست و فرهنگ ، درنهایت بـه اعوجـاج عملکـردی و ناکارامـدی منجر میگردد.
این برداشت در میان لیبرال های مدرن نیز تداوم یافته اسـت ؛ امـا در دوران مـدرن ، بـه سیاست به مثابه وسیله ای برای تأمین رفاه و شادی حداکثری توجه شده است (بشـیریه ، ١٣٨٢: ٨١- ٨٩).
حال که سیاست چونان هنر حکمرانی به منظور ایجاد به سـامانی بـرای دسـتیابی بـه غایـت زنـدگی جمعـی دانسته شد، باید گفت از ضروریات این به سامانی وجود درک مشترک همه اعضای جامعه از خیر جمعـی و تلاش همگانی برای تحقق آن است ؛ اما اینکه خیر جمعی چیست و کدامین غایت بایـد مـورد هـدف قـرار گرفته تا همگان را راضی و کامیاب کند، امری زمان مند و مکان منـد اسـت .
بـه همـین دلیل به لحاظ سیاسی، نظریه ولایت فقیه مبنای ساختار جدید قدرت سیاسـی قـرار گرفـت و در حوزه هـای فرهنگی نیز اصلاحات گسترده ای صـورت داده شـد؛ امـا مسـئله مهـم در اینجـا آن اسـت کـه حکمرانـی اسلام گرایان سیاسی در جمهوری اسلامی، نتوانست درباره امـر اقتصـادی و سـاختارهای دولتمـدار پهلـوی بازاندیشی نموده و زیرساخت های اقتصادی را متحول نمایند.