Abstract:
زمینه و هدف
کهن الگو ها مفاهیمی ازلی-ابدی هستند که در ذهن هر انسانی قرار دارند و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و مفاهیمی مانند عشق، مرگ، ترس، شادی، فداکاری، راهبری، کینه و دشمنی را بیان میکنند. اولین بار، کارل گوستاو یونگ، به اهمیت کهن الگوها پی برد و در کتابهایش به آنها پرداخت. آنها در زندگی روزمره انسانها نقش اساسی داشته و همچنین در ادبیات و هنر نیز حضور دارند؛ چراکه هنرمندان و نویسندگان برای ایجاد یک اثر ادبی ماندگار بیشتر از ناخودآگاه خود الهام میگیرند و از آنجا که جایگاه کهن الگوها در ناخودآگاه است، میتوان تاثیر آنها را در آثار ادبی و هنری مشاهده و بررسی کرد. بر همین اساس هدف کلی این مقاله، بررسی و تحلیل کهن الگوهای رمان «یکلیا و تنهایی او» از تقی مدرسی است.
روش مطالعه
گردآوری اطلاعات در این مقاله بصورت کتابخانه ای انجام شده و روش پژوهش در این جستار ، تحلیلی توصیفی است .
یافته ها
براساس یافته های این مقاله، انواع کهن الگوها در این رمان قابل مشاهده و ردیابی هستند. در این رمان، چوپانی به نام «کوشی» آنیموس «یکلیا» و زنی به نام «تامار» آنیمای «میکاشاه» است. هم یکلیا و هم میکاشاه در رسیدن به آنیما و آنیموس خود دچار ناکامی میشوند. بطور کلی در این اثر از یازده نماد و جلوه کهن الگویی استفاده شده است .
نتیجه گیری
نتیجه حاصل از پژوهش نشان میدهد انواع کهن الگوها در این رمان، قابل مشاهده، بررسی و تحلیل هستند. در این رمان، یکلیا در وصال به آنیموس خود ناکام میماند. همچنین میکا شاه نیز بخاطر مخالفت یهوه، به وصال آنیمایش نمیرسد. در واقع تامار، جلوه منفی و شیطانی آنیماست و میکا شاه باید از وصال او خودداری کند. یکلیا در جریان عاشق شدن به خویشتن خود دست مییابد و میپذیرد تنهایی سرنوشت محتوم بشر است.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: Archetypes are eternal-eternal concepts that are in the mind of every human being and are passed from one generation to another and express concepts such as love, death, fear, happiness, sacrifice, leadership, hatred and hostility. For the first time, Carl Gustav Jung realized the importance of archetypes and discussed them in his books. They play an essential role in people's daily life and are also present in literature and art because artists and writers draw inspiration from their subconscious to create a lasting literary work, and since the position of archetypes is in the unconscious, their influence can be observed and analyzed in literary and artistic works. Based on this, the general purpose of writing this article is to examine and analyze the archetypes of the novel "Yekolya and Her Loneliness" by Taqi Modarresi.
METHODOLOGY: This article is a Library-Based Compilation and its Compilation Tool is Note-Taking.
FINDINGS: Based on the findings of this article, all kinds of archetypes can be seen and traced in this novel. In this novel, a shepherd named "Kooshi" is the animus of "Yekolya" and a woman named "Tamar" is the anima of "Mika Shah". Both Yekolya and Mika Shah fail to reach their anima and animus. In general, 11 archetypal symbols and effects are used in this work.
CONCLUSION: The result of this research shows that all kinds of archetypes in this novel can be observed, examined and analyzed. In this novel, Yekolya fails to connect with her animus. Also, MikaShah does not get to join his anime due to Yahweh's opposition. In fact, Tamar is the negative and evil aspect of Anima, and Mika Shah should avoid connecting with her. In the process of falling in love, Yekolya finds herself and accepts that loneliness is the inevitable fate of mankind.
Machine summary:
مقاله پژوهشي تحليل کهن الگويي رمان «يکليا و تنهايي او» از تقي مدرّسي با تکيه بر جلوه هاي اساطيري کتاب مقدس لهراسب عالي محمدي، شاهپور شهولي کوه شوري *، اميدوار مالملي گروه زبان و ادبيات فارسي، دانشکده علوم انساني، واحد ايذه ، دانشگاه آزاد اسلامي، ايذه ، ايران .
com ORIGINAL RESEARCH ARTICLE The archetypal analysis of the novel "Yekolya and Her Loneliness" by Taqi Modarresi based on the mythological effects of the Torah L.
شيطان در ادامه براي اينکه ثابت کند سرنوشت محتوم بشر، تنهايي است ، داستان عشق ميکاشاه به تامار و شکست عشقي او را براي يکليا تعريف ميکند.
شيطان در رمان "يکليا و تنهايي او" در يک جا با نقاب پيرمرد چوپان ، يکليا را راهنمايي ميکند و او را دلداري ميدهد و در جايي ديگر، با نقاب تامار، ميکاشاه را به نافرماني مقابل يهوه و خشونت دربرابر مردم واميدارد: «تامار با ايجاد شيفتگي در ميکا پادشاه اسرائيل ، رفتار او را با مردم تغيير داده و ميکا را به خشونت و سختگيري و استبداد واداشته است و گويي هر بار صدايي موذي، او را به مصلوب و مقتول کردن مردم فرمان ميدهد.
شيطان در هيئت يک پير خردمند به يکليا ميگويد که عاقبت انسان تنهايي است و براي اينکه حرف خود را ثابت کند، داستان عشق ميکاشاه به تامار را براي او ميگويد.
نتيجه گيري اين مقاله به بررسي کهن الگوهاي رمان "يکليا و تنهايي او" از تقي مدرّسي پرداخته است .
در اين رمان ، شيطان ، نماد کهن الگوي پير خردمند است .