Abstract:
زمینه و هدف: این مقاله با هدف خوانش سرمتنی اشعار حافظ با تکیه بر نظریۀ ترامتنیت ژرار ژنت نگارش یافته است. ژنت روابط طولی میان یک اثر و گونه ای را که بدان تعلق دارد سرمتنیت مینامد. بدین منظور، با توجه به اهمیت گونه شناسی اشعار حافظ، این مسئله در قامت خوانش سرمتنی بررسی گردیده است.
روش مطالعه: این پژوهش مطالعه ای نظری بوده و به شیوه توصیفی-تحلیلی انجام گرفته است. محدوده موردمطالعه، دیوان غزلیات حافظ به تصحیح قاسم غنی و محمد قزوینی میباشد. در این پژوهش تلاش شده اشعار حافظ براساس نظریۀ ترامتنیت ژرار ژنت بررسی شود.
یافته ها: با توجه به انگاره ترامتنیت ژنت، یافته های پژوهش حکایت از آن دارد که سرمتن اشعار حافظ را میتوان بلحاظ گونه و وجه، به انواع پیش رو طبقه بندی نمود: سیاسی، تعلیمی، مدحی، حسب حال، مفاخره، طنز و هجو، فلسفی-عرفانی، دعایی، قلندری و ملامتی.
نتیجه گیری: سرمتن اشعار حافظ شامل اشعار سیاسی انتقادی، سیاسی مدحی، مقاومت سیاسی، طنز سیاسی و حماسۀ سیاسی میشود. اشعار مدحی را میتوان به انواعی چون ستایشگرانۀ مدحی، ستایشگرانۀ وصفی، ستایشگرانۀ مرثیه ای، ستایشگرانۀ حسبوحالی، و ستایشگرانۀ مفاخره طبقه بندی نمود. پس از گونۀ «دعایی» و «طنز و هجو»، سرمتن اشعار عاشقانه و عارفانۀ حافظ را میتوان ذیل گونۀ فلسفی و عارفانه صورتبندی کرد. ازطرفی اشعار ملامتگرانۀ حافظ ذیل عناوینی چون «تن به ملامت سپردن و از بدگویی اهل ظاهر نهراسیدن و نرنجیدن، پرهیز از جاه دنیوی و صلاح و مصلحتاندیشی و بیاعتنایی به نام و ننگ، پرهیز از زهد و زهدفروشان، پرهیز از ریا، دید انتقادی به نهادهای رسمی، پرهیز از ادعای کشف و کرامات، عیبپوشی، پرهیز از خودپسندی و خودپرستی و ستیزه با نفس و جستن رستگاری در عشق» طبقه بندی میشود.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: This article was written with the purpose of architextuality reading of Hafez's poems based on Gerard Genet's theory of transtextuality. Genet calls the long-term relationship between a work and the type it belongs to as architextuality. For this purpose, considering the importance of the typology of Hafez's poems, this issue has been investigated in the context of architextuality reading.
METHODOLOGY: This research has been conducted as a theoretical study in the form of a laboratory study. The scope of the study is Hafez's Diwan Ghazliat edited by Ghasem Ghani and Mohammad Qazvini. In this research, an attempt was made to analyze Hafez's poems based on Gerard Genet's theory of transtextuality in a descriptive-analytical way.
FINDINGS: According to Genet's concept of transtextuality, the results of the research indicate that the main text of Hafez's poems can also be classified into the following types in terms of type and form: "political, didactic, eulogizing, appropriate, boastful, satirical and Satire, philosophical-mystical, prayerful, calumny and reproach."
CONCLUSION: Based on this, the results of this research have shown that the main text of Hafez's poems includes critical political poems, political praise poems, political resistance, political satire and political epic. Praise poems can be classified into types such as laudatory praise, descriptive laudatory, elegiac laudatory, descriptive laudatory, boastful laudatory. After the type of "prayer" and "humor and satire", the main text of Hafez's romantic and mystical poems can be classified under the philosophical and mystical type. On the other hand, the reprimanding poems of Hafez have titles such as "giving oneself over to blame and not being afraid and not angry at the slander of those who appear, avoiding the worldly world and thinking about goodness and expediency and disregarding name and shame, avoiding asceticism and ascetic sellers, avoiding hypocrisy, a critical view of It is classified as formal institutions, avoiding the claim of discovery and virtues, covering up flaws, avoiding self-righteousness and selfishness, fighting with the ego, and seeking salvation in love.
Machine summary:
شعر فارسي بلحاظ گونه شناسي، مبتني بر وجوهي است که در سبک خراساني و عراقي به آن پرداخته شده است ؛ بنابراين شعر عاشقانه و عارفانه دو گونۀ مهم غزل در سبکهاي پيشين است و يافته هاي پژوهش حکايت از آن دارد که سرمتن اشعار حافظ را نيز ميتوان بلحاظ گونه و وجه ، به انواع پيش رو طبقه بندي نمود: «سياسي، تعليمي، مدحي، حسب حال ، مفاخره ، طنز و هجو، فلسفي-عرفاني، دعايي، قلندري و ملامتي».
در پس اشعار عرفاني حافظ ، چشم بينا و بصيري ديده ميشود که بخوبي لايه هاي زيرين جامعه را هويدا ميسازد: داني که چنگ و عود چه تقرير ميکنند پنهان خوريد باده که تعزير ميکنند ناموس عشق و رونق عشاق ميبرند عيب جوان و سرزنش پير ميکنند جز قلب تيره هيچ نشد حاصل و هنوز بماشطکل ل درحکاايين تي خايسال ت ککه ه اکتقسريير ميکنند گويند رمز عشق مگوييد و مشنويد (حافظ : ٢٠٨) «حافظ در نقد اجتماعي خويش عليه مراجع و منابع اقتدار زمانۀ خود (شيخ و مفتي به نمايندگي از اقتدار ديني، و محتسب به نمايندگي از اقتدار سياسي) قيام ميکند و در اين ميان خود را، که حافظ قرآن است ، نيز مصون و دور از نقد کوبنده اش نميداند» (نساج و مزداراني، ١٣٩٣، ٩٧): مي خور که شيخ و حافظ و مفتي و محتسب چون نيک بنگري همه تزوير (مهيمکاننن د) مدح سياسي: قرن ش شم هجري، دوران اوج ستاي شگري سيا سي در ايران بود.