Abstract:
زمینه و هدف: مولانا عارفی است که در آثار خود، همه جانبه موضوع انسان و انسان کامل را به بحث میگذارد. او در اشعارش به معرّفی یک الگو برای کامل بودن و کامل شدن پرداخته است. مولانا با تامل بر زندگی معنوی و روحی بشر، برای سوق دادن او به کمال جایگاهی والا در عرفان اسلامی و ایرانی به خود اختصاص داده است.
روش مطالعه: این مقاله بر آن است تا با روشی توصیفی-تحلیلی به تطبیق نظریه های برتر کمال در علم روانشناسی و غزلیات شمس مولانا بپردازد و انسان کامل را در اندیشه مولانا در کنار روانشناسانی چون آلپورت، مزلو، راجرز، فرانکل، فروم، یونگ و پرلز بنشاند.
یافته ها: نتایج نشان میدهد در روند رسیدن به کمال اگرچه که وجوه تشابه بسیاری در دیدگاههای همه روانشناسان نامبرده و مولانا دیده میشود، مانند تحمّل سختیها و گذر از بحرانها، توجّه به نیازها و مشکلات دیگران، هم افزایی و بسیاری مولّفه های دیگر امّا از میان این نظریه پردازان، نظریات یونگ (29%) و فروم (22%) بیشترین شباهت و نظریات پرلز (4%) و راجرز (7%) کمترین نزدیکی را به عناصر و ویژگیهای «وصال به کمال» در غزلیات مولانا داراست.
نتیجه گیری: البتّه که مولانا در بستر عرفان ایران به مفهوم انسان کامل پرداخته، اما شیوه ای شخصی در نگاه روانشناسانه به انسان و سیر کمال او در تجربه های ناخودآگاه دیوان شمس دارد، که او را قابل مقایسه با روانشناسانی چون مزلو، یونگ و فروم میسازد.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: Rumi (Mawlana) is a mystic who has discussed the subject of man and perfect man comprehensively. In his poetry, he introduces a touchstone for being complete and becoming complete. Having contemplated the spiritual life of man and ways to direct him toward perfection, Rumi has gained a great status in Islamic and Iranian mysticism.
METHODOLOGY: The present article attempts to compare the major theories of perfection in psychology with Rumi’s Shams Sonnets through an analytical descriptive method and then juxtaposes Rumi’s idea of perfect man with that of psychologists, including Allport, Moslow, Rogers, Frankl, Fromm, Jung, and Perls.
FINDINGS: The results show that bearing the problems, overcoming the crises, caring for others’ needs, and fellowship are of the commonalities that the so-called psychologists and Rumi share regarding the process of perfection. Jung and Fromm’s ideas, each with 29% and 22%, are the most similar and Perls and Rogers’s ideas, each with 4% and 7%, are the least similar to Rumi’s elements of reaching perfection.
CONCLUSION: Rumi has addressed the content of perfect man in the context of Iranian mysticism and has maintained a personal psychological view toward man and the process of perfection in The Works of Shams and this makes him analogous to the psychologists, such as Moslow, Jung, and Fromm.
Machine summary:
روش مطالعه : اين مقاله بر آن است تا با روشي توصيفي-تحليلي به تطبيق نظريه هاي برتر کمال در علم روان شناسي و غزليات شمس مولانا بپردازد و انسان کامل را در انديشۀ مولانا در کنار روان شناساني چون آلپورت ، مزلو، راجرز، فرانکل ، فروم ، يونگ و پرلز بنشاند.
مولانا نيز که شاعر خوش بين ، شاد و پيام آور نشاط و شور است در اکثر غزليات خود اين خوش بيني را بتصوير کشيده است : مست شوند چشمها از سکـــرات چــــــشم او رقــــــص کنان درخــــــتها پيش لطـــافت صبا کان نمک رســـيد هين ، گر تو مليح و عاشـــقي کاس ســتان و کام ده ، شــور گزين ، نه شــوربا (غزليات شمس : ص ٣٠) امروز خندانيم و خوش کان بخت خندان ميرســـد ســلطان ســلطانان ما از ســوي ميدان ميرســد (همان : ص ١٧٧) مولانا همواره اين خوش باشي را در وصال معشوق ميبيند: شـــمس و قـــمرم آمد، سمـــع و بـــصرم آمد وان سيمبرم آمــــد، وان کــــان زرم آمــــد از حد چو بشـــد دردم ، در عشـــق ســـفر کردم يا رب چه ســـعادتها که زين ســـفرم آ مد (همان : ص ٢٢٩) براي مولانا اهميّت خوش باشي و سرور در حدّي است که آن را هم پايۀ عبادت و نماز ميداند: ايـن عشــــرت و عـيـش چـون نـمــاز آمــد ويــــــن دردي درد، آبـــــــــدست آمــــــد (همان : ص ٢٤٩) براي انسان کامل و وارسته هر لحظه از زندگي بايد سرشار از اميد و خوشي و خوشنودي باشد: سالي دو عيد کردن ، کار عوام باشد ما صـــوفيان جان را هر دم دو عيد باشـــد (همان : ص ٣٢٠) هر که را پرغــــــم و تــــــرش ديــــــدي نيست عــــــــاشق و زان ولايــــــــت نيست (همان : ص ١٠٤) اگر تــــــو عــــــاشقي غــــــم را رها کن عروســـي بين و ماتــــــم را رهــــــا کن (همان : ص ٧٦١) در خانۀ غم بودن از همت دون باشـــد واندر دل دون همت اســـرار تو چون باشـــد (همان : ص ٢٠١) او اين خوش باشي روحاني را اينگونه بتصوير ميکشد: مسجد اقصاست دلم ، جنت مأواست دلم حور شده ، نور شــده ، جـمله آثارم از او قسمت گل خنده بود، گريه ندارد چه کند؟ سوسن و گل ميشکند در دل هشيارم از او خانۀ شادي است دلم ، غصّه ندارم چه کنم ؟ هرچـــه به عالم ترشي، دورم و بيزارم از او (همان : ص ٧٨٥) نمونه هاي ديگر از اين خوش باشي، يافتن شادي در دل غم است .