Abstract:
ذهن نسبیّت گرای مولانا، طبیعت و جریانات آن را در قالب تمثیلهای زیبا و هنرمندانه با زبان شعر به تصویر میکشد. نسبیّت در مثنوی به گونهای است که بعضی معتقدند در مثنوی کثرت گرایش مطرح شده است. این دیدگاه مولانا در مثنوی با به کارگیری تصاویر، نمادها و مفاهیم متضاد و تمثیلها و در نگاهی تأویلی بروز و ظهور پیدا کرده است. این پژوهش این موضوع را بررسی میکند که نسبیّت در اندیشهی این شاعر بزرگ و در اثر ارزشمند او (مثنوی) تأثیر به سزایی داشته است. در این پژوهش تلاش گردیده با روشی تحلیلی – استنادی و با مراجعه به کتب تحلیلی دست اول در این حوزه به واکاوی، برجسته کردن و بررسی ابعاد این نسبیّت از راه گذر تضادهای مطرح شده بپردازد. در ابتدا مطلق بودن حقیقت و نسبی بودن راه رسیدن به آن و نسبی بودن امور براساس دیدگاهها و احوال درونی بررسی شده و سپس تضادها و تمثیلهای مرتبط و برجسته در مثنوی از جمله خیروشر، ایمان و کفر، نیک و بد و ... و پدید آمدن نسبیّت از دل این تضادها موضوع سخن قرار گرفته است.
Maulana relativism mind, nature and being in the form of beautiful and artistic imagery to depict poetry Relativity plurality in Masnavi Masnavi is such that some trends that have been raised. Rumi's Masnavi view using pictures, symbols and allegories conflicting concepts and interpretation at the manifest This study examines the issue of relativity in AndyshhY the great poet and the great work he (Masnavi) had a great impact The study attempted an analytical way - by referring to the citation analysis first-hand books in the field to analyze, highlight and examine the scale of the relativity of the contradictions raised over pay. At the beginning of the pursuit of truth and relativism, and relativism of the internal affairs investigated on the basis of the views and then highlights the contradictions and related TmsylHay Masnavi including Khyrvshr, faith and disbelief, good and bad ... and the rise of relativity out of these contradictions is the topic of this.
Machine summary:
به نظر وی بینش حس گرای انسان فقط میتواند ظاهر موجودات را لمس و حس کند و نمیتواند به کنه حقیقت آنها راه یابد: از نــظرگـه گفـتشان شـد مخــتلف آن یکی دالش لقــب داد، این الف در کــف هـــر کــس اگـر شمـعی بُـدی اخــتلاف از گفـتشان بیرون شدی چشم حس همچون کف دست است و بس نیست کف را بر همهی او دسترس (3/1370-1268) نسبی بودن امور براساس دیدگاهها و احوال درونی مولانا بارها در مثنوی به این نکته اشاره دارد که دیدگاه افراد در نحوهی برداشت آنها تأثیری شگرف دارد.
» (مطهری، 150:1357) اما مولوی میگوید: تمثیل زهر مار آن مار را باشد حیات لیک آن، مر آدمی را شد ممات (4/68) پس بد مطلق نباشد در جهان بد به نسبت باشد، این را هم بدان (4/65) مطلبی که مولانا در این دو بیت میآورد، بیان نسبی بودن خیر و شر است و معتقد است هیچ شر مطلقی وجود ندارد و هر شری، خیری در کنار خود دارد و هر خیری، شری را.