Abstract:
آفرینش سازههای نوین زبانی، اصلیترین نیاز هر زبان در روند تحوّل و تکامل اجتماعی و یکی از مهمترین شگردهای "آشناییزدایی"از کلام است؛ لذا حوزهای مشترک در زبانشناسی ساختاری جدید و نقد ادبی فرمالیستی (شکلگرایانه) محسوب میشود. امروزه بخش عظیمی از مطالعات ادبی بهویژه شعر، در سراسر جهان، جستجوهای صورتگرایانه و ساختگرایانه است که منجر به نگرشی نوین در حوزه نقد ادبی شعر فارسی نیز گردیدهاست. شاعران فارسی زبان در قدرت ترکیبسازی و یا توجّه به آن یکسان نیستند؛ در بین شاعران قرون چهارم تا هفتم، کسانی چون فردوسی، سنایی، خاقانی و نظامی در این زمینه درخشش زیادی دارند ولی مولانا در این عرصه جایگاه ویژهای دارد. تعداد و نوع ترکیبات او در غزلیات شمس در مقایسه با سایر شاعران ترکیبساز، قابل توجّه است. در بافت غزلیات او، صدها سازه نو در قالب اشتقاقات، ترکیبات، ترکیبات وصفی و اضافی و شبهجملهها به کار رفته که هرکدام جداگانه قابل تحلیل و بررسی است. همچنین صدها سازه جدید فعلی از قبیل: نمازیدن، دوانهکردن، طبلخوردن، چشم در عین وغین افتادن و... در غزلیات یافت میشود که بررسی و تحلیل ساختاری آنها موضوع مقاله حاضر است.
Machine summary:
در بافت غزلیات او، صدها سازة نوین فعلی در قالب فعلهای ابداعی و قیاسی (قندیدن ، نمازیدن )، پیشوندی (درچغزیدن ، فروسکلیدن )، فعلهای مرکب (بیان رفتن ، کشانه کردن )، عبارتها و فعلهای مرکب کنایی (چشم در عین وغین افتادن ، از جان برآوردن ) و نیز انواع سازه های هنجارگریز (دستک و پایک زدن ، میواستی) به کار رفته است که در این مقاله به بررسی و تحلیل آنها میپردازیم .
(نوادر) شتاب در بیت زیر به معنی باشتاب است (اسم به جای صفت ) خـواب چـون دیـد خصـم بـی زنهـار مـول مـولی بــزد شــتاب گــریخت (5322/501) مه لافیدن : سخنان بیهوده گفتن ، کنایه از استدلالات فلسفی آوردن گـر به خـوبی مه بلافید لا نسـلم ، لا نسـلم کاندرین مکتب ندارد کـر و فـری هـر معلـم (16579/1581) هوا دادن : کنایه از آگاه کردن ، باخبر ساختن گفتم بوی یوسفی، شهر بـه شـهر کـی رود بوی حق از جهان هـو داد هوا کـه همچنـین (19188/1826) با بررسی ١٢٠ ترکیب نو در حوزة فعلهای مرکب در غزلیات ، موارد ذیل مشخص میشود: حدود ٨٥ ترکیب فعلی از ١٢٠ فعل مرکب (معادل ٧٠% ترکیبات )، در مفهومی کنایی به کار رفته اند.
(نک : دستور زبان فارسی، انوری، احمدی، ٢٦/٢) اغلب این همکردها در ساخت فعلهای مرکب در غزلیات به کار رفته است ؛ همکرد "شدن " ٨ مورد فراوانی، "دادن " ٦ مورد ، "بستن " ٥ مورد ، "زدن " ٥ مورد ، "شکستن " ٥ مورد و "گرفتن " ٥ مورد فراوانی و سایر همکردها نیز از جمله : نمودن ، رفتن ، کشیدن ، ریختن ، پیمودن ، آوردن ، بردن و داشتن هر کدام با ٢ یا ٣ مورد فراوانی ذکر شده اند.