Abstract:
بخشی از داستانهای شاهنامه، اسطوره¬ای - پهلوانی هستند و داستان رستم و اسفندیار نیز در این بخش شاهنامه قرار دارد.
محققان برآن هستند که تدوین روایات حماسی در اواخر دوره ساسانی بوده و اشتراکاتی میان روایات حماسی و رویدادهای تاریخی قابل مشاهده است .در کنار این مساله، شکل داستانی شاهنامه روندی تاریخی و زماندار از کهن به نو را هم بدان میدهد، و همین نکته مسالهء تاثر از روایات قدیمیتر را در روایات جدید، پیش میاورد، لذا، به نظر میرسد که چون داستان اسفندیار نسبت به بخشهای اسطوره¬ای و پهلوانی دیگر، جدیدتر است، احتمال تاثیرپذیری سازندگان و پردازندگان آن از بخشهای پیشین، بخصوص بخشهای نخست حماسی، در آن وجود دارد.
از این دیدگاه، درپردازش و برساختن شخصیت اسفندیار، یعنی در عملکردها و رفتارها و کردارها و قهرمانیهایش، در دو حوزه شگردهای داستانی و شخصیت پردازی، به رستم وسهراب و سیاوش، و داستانهایشان توجه و بهره ها برده شده است، آنگونه که شباهتهای متعددی میان آنها میتوان یافت.
این مقاله به بررسی این نکته ها و اشتراکها میپردازد.
Machine summary:
شکل داستانهای رستم ، سهراب ، سیاوش و اسفندیار در ظـاهر ارتبـاطی و همگـونیی را نشان نمیدهند اما در گفتارها و کردارها و پندارهای داستان اسفندیار میتوان به نکتـه هـایی دست یافت که به نظر بر گرفته شده از زندگانی ، اندیشه و روحیات رستم ، سهراب و سیاوش هستند که در پردازش شخصیت اسفندیار دستمایة پردازنـدگان داسـتان زنـدگی اسـفندیار قرار گرفته اند (فردوسی و سروده هایش ،برتلس : ص ١٢٧) با این همه ، عناصـری متضـاد بـا داستانهای پهلوانان فوق ،در داستان اسـفندیار وجـود دارد کـه او را از سـایر پهلوانـان پـیش گفته ، جدا میکند اما چنانکه گفته شد بخش نخست این شخصیت پردازیها قویتر و رنگینتر است .
نبرد دل و خرد اسفندیار در این ماجرا خود داسـتان دیگـری اسـت ، او سـرانجام بـه همـراه فرزندان رهسپار سیستان می شود و بهمن را پیامگزار جنگ یـا اسـارت قـرار میدهـد بـرای رستمی که عمری را به خاطر نام کوشیده است و در سر پیری ، جز نام هیچ چیز دیگری به دست ندارد.
پس از آن ، تیرچوب گز با پیکان پرورده در آب رز، به رهنمـایی سـیمرغ بسوی چشمان اسفندیار که یارای دیدن واقعیت نامداری و بزرگی رسـتم را ندارنـد، پرتـاب میشود: بـــزد تیــــر بــــر چشـــم اسفنـــــدیار جهـــان تیـــره شـــد پـــیش آن نامـــدار و داستان ، بدین گونه پاسخی بسزا، برای این گفته اش میگیرد: ببینـیــــم تـــــا اســــــب اسفندیـــــار ســـوی آخـــور آیـــد همـــی بـــی ســـوار و یـــا بـــــارة رستـــــم جنگجـــــوی بــــه ایـــوان نهـــد بـــی خداونــــد روی رستم به خواهش اسفندیار پروردن بهمن را به عهـده میگیـرد و کالبـد اسـفندیار را بـه همراه سپاه و پشوتن بسوی پایتخت روانه میکند سوگ خواهران و مادر اسفندیار، مرثیـه ای بر بی انصافی و پسرکشی گشتاسب میگردد.