Abstract:
داستان«متبرک باد خلیفه بودن انسان بر زمین، متبرک باد» آخرین داستان، از آخرین مجموعه، یعنی کتاب «انتخاب»از سیمین دانشور است؛ داستانی است که شخصیت اصلی در مواجهه با مرگ، با ایجاد نشانگان مضمونی از سوی نویسنده در حالتی از شهود و اشراق، به باوری از پایان-ناپذیری خویش و استمرار در درون و هزاره بعد در پیکره دیگر دست می یابد و هدف این پژوهش بررسی و تحلیل شگرد دانشور در چگونگی ترسیم پایان ناپذیری شخصیت در رابطه با انتخاب مضمون ارائه شده او است.
دانشور در این داستان با ایجاد بستر ژرف ساختی متناسب با مضمون داستان، تلاش داشته است با کمک مباحث اشراقی و عرفانی اهل حق که به دونادون معتقدند چهره پایان ناپذیری از شخصیت داستان ترسیم نماید که از این رهگذر به هم ماهیتی شخصیت داستان با«من» نوعی در عرفان و اشراق دست یازیده است. برآیند پژوهش نشان از آن دارد که ایجاد این پیوند موجب شگردی شده است که نویسنده بتواند در ترسیم چهره پایان-ناپذیری شخصیت داستان در مواجهه با مرگ وی در داستان توفیق یابد.
AbolFarajRooni is one of the pioneers for changing the style of Persian poetry from Khorasanito Iraqi style.He has done so many innovations with an innovative moralwhich has caused his poetic style to be separated from his other contemporary poets. AbolMaaliNasrollahMonshi is also the creator of the technical and well–arrangedPersian and "Kelileh and Demneh" of Bahramshahi، as he said: until the time Persian language is common among people،it does not ever become obsolete. In this paper، it has been tried to point out some aspects of Kelileh and Demneh effectiveness from AbolFarajRooniP،Ps poetical works.NasrollahMonshi has received so many impression from AbolFarajP،Ps lexicons، combinations، interpretations and literal figures in different aspects، and he has brought so many hemistiches and couplets from AbolFarajP،Ps works through warranty or insertion in his prose. From one hand، this effectiveness can show the remarkable position of AbolFaraj in the extension of Persian literature، and on the other hand، it expresses the dominance of NasrollahMonshi on his own contemporary poet'sAbolFarajRooni.
Machine summary:
"اول یار - آخر یار»(دانشور، ١٣٨٦،صص ١٦٣-١٦٤) اما نکتة مهم و قابل بحث در ایـن آیـین کـه دانشـور از آن بـرای پایـان ناپـذیری شخصیت داستان سود جسته و به عنوان مبنای شگرد خـویش قـرار داده اسـت مبحـث اساسی «دونادون » یا تناسخ است که سبب گردیده چهرة پایان ناپذیر شخصیت در پیوند و باور با این اصل تصویر شود برای روشن گری مطلـب بایـد گفـت : «دونـادن مراتـب تجلیات را گویند؛ بنا به محتوای خـرده سـرانجام ، روحـی را گوینـد کـه در کالبـدها و جامه های گوناگون تجلی کند»(صفی زاده ،١٣٨٧،ص ٦٦٧) بدین معنی بنا به باور این مسلک «تمام روح ها یک ریشه ای در عالم باطن دارنـد، وقتی به این دنیا می آیند ریشة آنها در آنجا هست و هر کاری بتوانند در آن مبدأ و ریشه اثر دارد فرقی که دارد این است وقتی به این دنیا مـی آیـد سـابقه اش یـادش مـی رود و وقتــی از ایــن دنیــا رفــت همــة ســابقه اش دوبــاره یــادش مــی آیــد»(الهــی ، ١٣٧٣، ج ٢،صص ٢٦٤-٢٦٥) بنابراین «در جهان مادی ، روح در کالبـدها وجامـه هـای گونـاگون تجلی می کند که این را دونادون گویند.
که جزء هفت تن هستند در قالب های گوناگون در میان مـردم ظـاهر شـده - اند»(صفی زاده ،١٣٨٧،ص ٢٤) بیامــــد یک یک ز پیغمبـران پــــس پادشاهان نـامــاوران ز خرد و بزرگ و اناث و ذکور ز زشت و زیبا و ظلم و ز نور برفتند، بــــاز آمدند در جهان شدند ظاهر در جامة این و آن (جیحون آبادی ، ١٣٦١ ، ص ١٦٧) __________________________________________________________________ شایان ذکر است در جهان بینی عرفانی نیز به اینکه «نفس یا روح اصل آسمانی دارد و در زندان تن اسیر است ، سابقه ای کهن دارد» (پـور نامـداریان ، ١٣٨٦،ص ٣٨٤) بـه هـر روی ، همان گونه که شاهدیم شخصیت در پایان داسـتان «بـه ظهـور در هـزارة دیگـر در قالب خاتونة رمزبار به خواب می رود» که در انتهای داستان فرجام شخصیت و قطعیـت سرنوشت او مشخص نیسـت آفـرینش چنـین مضـمونی اسـتمرار شخصـیت در قالـب شخصیت دیگر داستان یعنی خاتونه رمزبار چهرة پایان ناپذیری در ذهن خواننـده مـی - آفریند."