خلاصة:
نظریه قربگرایی، دیدگاه آیتالله مصباح در تبیین ارزشهای اخلاقی و نوعی دفاع از واقعگرایی در اخلاق است. در این نظریه حب ذات منشا ارزشهای اخلاقی تلقی میشود و واقعی بودن این حب و تعلق آن به کمال و از طرفی دستوری، سلیقهای و قراردادی نبودن کمال سبب شده تا ارزشهای اخلاقی، واقعی به شمار آیند. آیتالله مصباح بین لزوم و الزام تفکیک میکند و الزامات اخلاقی را اعتباری میداند، با این توجه که این اعتبارات براساس لزوم بالقیاس موجود میان فعل اختیاری و غایت اخلاق انشا شدهاند. از نظر ایشان غایت اخلاق قرب الهی است و رفتارهایی ارزشمندند که انسان را به این قرب برسانند. در این مقاله نظر ایشان در باب غیراختیاری بودن حب ذات مورد اشکال قرار گرفته و تقریری خاص از اختیاری بودن حب ذات ارایه شده است. در این تقریر با ارجاع حب ذات به حب اصل کمال و در نتیجه، مقایسه کمال ذات با کمالات برتر از آن، وجهی برای انتخابی و اختیاری شدن حب ذات ارایه شده است. به این ترتیب معیار ارزشهای اخلاقی از کمال حقیقی انسان به کمال خداوند متعال تغییر کرده و عمل بر اساس حب به کمال الهی، به عنوان بالاترین ارزش ذاتی اخلاق معرفی شده است. در نتیجه تبیین دیگری از واقعگرایی اخلاقی و غایت اخلاق ارایه شده است. علیرغم این نقدها سایر ابعاد این دیدگاه تایید، و از نقاط قوت آن دانسته شده است.
ملخص الجهاز:
مسئله مربوط به حوزه معناشناسي نيز اين است که مفاهيم ارزشي و الزامي داراي چه معنايي هستند و با روشن شدن آن، پاسخ مربوط به پرسش حوزه هستيشناسي فراهم ميشود و در نهايت مسئله مربوط به حوزه هستيشناسي که اصليترين و محوريترين مسئله فلسفه اخلاق است، اين است که آيا ارزشها و الزامات اخلاقي واقعياند يا خير و چگونه ميتوان آنها را توجيه کرد؟ در ادامه ميکوشيم پاسخ اين پرسشها را از منظر آيتالله مصباح بيان کنيم.
با توجه به اينکه ايشان در همان جا ميگوید اين مفاهيم عليرغم اعتباري بودن، بيارتباط با عالم خارج نيستند و اعتبار آنها براساس نيازهايي است که انسان براي رسيدن به سعادت و کمال خود تشخيص ميدهد، بنابراين ميتوان گفت از نظر ايشان، اينگونه مفاهيم نیز از قبيل معقولات ثانية فلسفي بوده و منشأ انتزاع خارجي دارند (مصباح يزدي، ۱۳۹۱ب، ج ۱، ص۱۹۸ـ۱۹۹).
مسلّم است که آيتالله مصباح نيز همانند هر فيلسوف ديگري، استنتاج جمله غيرواقعنما از جمله واقعنما را منطقي نميداند؛ اما ازآنجاکه جملات اخلاقي، حتي جملات انشائي، به نحو التزامي ناظر به واقع هستند و بيانگر رابطة رفتارهاي اخلاقي با غايت اخلاقاند، بنابراين ميتوان گفت از نظر ايشان استنتاج جمله اخلاقي از جمله غيراخلاقي درست است و منافاتي با اين قاعدة منطقي ندارد.
از نظر استاد بايد و نبايد در کاربرد اول، يعني هنگامي که به معناي دستور و فرمان مورد استفاده قرار ميگيرند، اعتبارياند، اما اعتباري بودن آنها بدين معنا نيست که براساس اميال و احساسات صرف اعتبار شدهاند، بلکه ممکن است اين اعتبار براساس توجه به رابطة ضروري ميان فعل و نتيجة آن انجام گرفته باشد که معناي اين واژهها در کاربرد دوم است.